شیطان و حوا

1.6K 185 14
                                    

اگه روزی دنیا رو دوست نداشتی جاتو عوض نکن... دیدتو عوض کن تا از زاویه ای دیگه دنیاتو ببینی...دنیا از بعضی زوایا دوست داشتنی نیست! ؟ مثلا زاویه ای که بامن اشنا شدی!
دنیات از بعضی زوایا بهتر و زیبا بود، اما تو بعضی زوایا تاریک و خسته کننده.مثلا زمان جداییمون.. یادت باشه که برا خنثی کردن بد شانسیات تو بایدجاتو عوض کنی، چرا که دنیا هرگز از جاش تکون نمی خوره......
.... L ....

وافور مایان سیکارس بالت خشنش رو مقابل چشمای پسرک رنگ پریده به اهتزاز گذاشت.....
لبخند سردی صورت پسرک رو مزین به اعراض کرد ... دستاش بی مهابا روی پوست گردن صاحب سیگار نشست.... سرش با اغواگری به محدوده لذت نزدیک شد و چشماش برای بهتر لمس کردن حظ روی هم افتاد....

_دکتر داره برمیگرده.....

لب های بکهیون کنار پوست اغشته به عصاره روغن ماساژ تکون خوردن....
گرمای ذوب کننده ساطع شده از پوست مرد محبوبش لباش رو به گزیدن اجبار کرد... هیسی از سر، گرمش ساطع شده از جلد هرمس پیش روش کشید و بدون داشتن کنترل رو لبهاش طلب کام کوتاهی از جهنم کرد.....

بوسه ای اروم..... همونطور که از ارباب اون لبها در انتظار بود....

+اینقدر زود؟؟

ابلیس پرسید و حواسش رو به حرکت دستای روباه در اغوشش داد....بکهیون مکارش...

_به اندازه کافی استراحت کرده و متوجه شده هیچ جایی به غیر از خونش براش امن تر نیست...... وقتشه که برگرده سر کارش...

دستاش پایین تر رفت... نزدیک به عضله های شکم ابلیس... محروم از چشیدن شیرینی محبوبش،ناله شکایت امیزی سر داد و به دستهای چفت شده ابلیس از موهاش بی توجهی کرد.... هیچ دردی برای خم کردن ابروهاش زمانی که کنار اهریمن لعنت شدش بود وجود نداشت....

+کی رفته دنبالش؟!

کنار لبهای فاصله داره بکهیون لب زد و دژ بی تفاوتی پسر رو با چنگ زدن به پایین تنش شکست و بین ناله های اهنگین و هدف دار بکهیون جوابش رو دریافت کرد:

_توسا

+ کای؟؟

_تعجب نکن...اون فاکی لعنت شده محکوم به ازار و اذیت دکتره... دکتر براش یه نوع سرگرمیه....در هر صورت باید باهم کنار بیان... از این به بعد قراره بیشتر واق واق کایو بشنوه و بهتره که از همین الان بهش عادت کنه... البته بعید می دونم که بتونه با سگ شکاریمون کناربیاد....خودمو برای شکوه ها و شکایتای دکتر بعد از شنیدن خبر سرپرستی کای تو ازمایشگاه اماده کردم...

+مطمئن شو که حضور کای خللی تو تولید ایجاد نکنه...نمی خوام به خاطر سرگرم شدن کای بهترین دکتر لابلاتورمو از دست بدم.....

_گفتم که امادگیشو دارم.....

با توقف دستاش ،سر بکهیون همجوار با لذت بالا اومد...خمار از عطر مجذوب کننده مردش پلک هاش رو از هم فاصله داد و نگاهش رو به صورتش ....لب گزید و دستاش رو به شونه های برهنش رسوند :

obake LoversWhere stories live. Discover now