دنبال کردن قدم های کای و گوش سپردن به صدای ملایم موزیک و نگاهش که موشکافانه در حال رصد معماری داخلی عمارت بود... ترکیب معماری سنتی و مدرن... غربی و شرقی... طبق انتظار... باکمنو مختص به یک فرهنگ نبود...
مجسمه های یونان.... لوستر های کریستال روسی عظیم و جسه... پرده های زخیم ابریشمی چینی... فرش های قیمتی و دست بافت پارسی و برق چشم نواز چوب های بوبینگا از جنوب افریقا.... "زیباست"
لرزش لبهاش و جلب شدن توجهش به تابلوهای دیوار....
_بد موقع رسیدیم؟!
پرسش کوتاهش و گرفتن نگاهش از تابلوی نقاشی عریان یکی از الهه های یونان....هنگام ورود به عمارت توضیح یکی از خدمتکار ها به کای در مورد موقعیت اعضای عمارت رو شنید....اونا در حال خوردن شامشون بودن.....
تشکیل نیش خند کای مسئله عجیبی نبود ...اون صورت محکوم به ترسیم اون لبخند جذاب بود...مثل یک خلق و خوی اجباری...نیم نگاهی به حالت سرگرم شده صورت لوهان و تحسین پسر کنارش به خاطر اطلاعات کافیش از اشیاء داخل عمارت انداخت و جواب داد ....
_میدونم که باید گرسنت باشه....
دستاش با ملودی اهنگ Another Brick in the Wall (Part 2)پینک فلوید تکون خوردن و پاهاش با ریتم اهنگی که زیر لبش زمزمه میشد حرکت... اون خوشحال بود؟! اما برای چی؟ سئوالی که از پس ذهن یکی از محافظ ها گذشت.....
_مطمئنی خانوادت مهمون نوازن؟!
پرسش لوهان و نگاه گذریش به استایل جدیدش از داخل اینه... کت و شلوار بریونی....
_نگران نباش تو حالا عضوی از خانواده ای....لوهان...
دوباره.... لبخندشو از سر گرفتو به محض قرار گرفتن پشت در با کنده کاری سلطنتی پرسید:
_نیازی به یاداوری حرفام که نیست؟!
_نیست.....
جواب سر بالای لوهان و کسب اطمینان سوری ای که لوهان بهش داد....دستاش رو در قرار گرفت و با صرف کمی نیرو دو تخته چسبیده به هم رو از هم فاصله داد و باعث جلب نگاه افراد حاضر تو سالن به سمتشون شد.....
_بدون من شروع کردید؟!
با کج خلقی پرسید و در جواب نگاه خیره و از همه جا بیخبر سهون ابرویی بالا انداخت... لعنت ای کاش اون شخصی که براش همچین سوپرایزی تدارک دیده بود سهون نبود تا می تونست واکنش فاکیشو تو صورتش ببینه.... هرچند که تا اون لحظه ام زیاده روی کرده بود...
_مهمون داریم؟!
سئوال جونگوک و چپوندن قسمتی از گوشت ماهی مرکب کبابی تو دهنش... محض رضای خدا اون پسر فاکی که نمی تونست دوست پسر جونگین باشه؟! سئوالی که تو ذهن خیلی ها تشکیل شد مخصوصا کیونگسو که با نگاه بهت زده نزدیک شدنشون رو تماشا میکرد...

YOU ARE READING
obake Lovers
Non-Fiction"_چانیول داره سربه سرم میزاره.... _یه چیز جدید بگو.... _لبخنداش این روزا بیشتر شده.... یکی نیست بهش بگه قرار نیست با اون خنده های فاکیش هیث لجر بشه..... برای جوکر بودن زیادی بی درده....." "_تو با سهون سکس میکنی چون عاشقشی؟ _چرا باید جواب بدم؟ _چ...