8 سال قبلسهون-موهات بلند شده...بهت میاد!
بلافاصله بعد از اینکه در رو بست و به سمت ِموتورسوارِ خنده رو برگشت تعریفِش رو شنید.
جونگین-تو دو روز؟
قهرمانِ وقت نشناس ازش خواسته بود 5 صبح، آماده جلوی در خونه منتظرش باشه و با موتورِ جدیدی که یک کلاهِ سبز رنگ و اضافه داشت ظاهر شده بود و بر خلاف ِجونگین سر حال به نظر می¬رسید.
اونقدر سرِ حال که خنده یک لحظه هم وقتی برای استراحت نداشت و بی وقفه بین ِلب¬ها و چشم های سهون رژه می-رفت.
جونگین-اشتیاقت برای قرار اول تاثیر گذارِ!
سهون با لبخند جونگین رو بیشتر سمت ِخودش کشید و کلاهی که مخصوصاً برای پسر سفارش داده بود رو سرش گذاشت.
سهون-با مزه شدی!
-داری دعوا راه میندازی؟!به قیافه¬ی شاکیِ پسر کوچکتر ریز خندید و بحث رو عوض کرد...
سهون-دوست داری کجا بری؟
-جای خاصی به ذهنم نمیرسه...
-ساحل؟!
-با این؟
-اینجوری بهش نگاه نکن! ممکنه ناراحتش کنی!!و در کمالِ ناباوری، درست جلوی جفتی چشمِ از حدقه بیرون زده، موتورش رو نوازش کرد و خواب رو از سر جونگین پروند.
جونگین-بهتره بریم جهنم! من به خاطر اینکه با تو ام و تو...چون تویی!
-زود تصمیم بگیر تا بهت حمله نکردم! نمیدونی چقدر خوردنی شدی نه؟!
-واو...داری روی حقیقی خودتو نشون میدی استاد...
-اگر فقط با این سورپرایز شدی، باید بگم نگران شدم...
-نگرانِ ...؟
-بقیه¬ی جنبه های پنهانم!
-راه بیفت...و بعد از چرخی که به نگاهش داد سوارِ موتور شد...هوا هنوز گرگ و میش بود و سوزِ اولِ صبح پاییزی برگ های سبک تر رو به رقص انداخت. هیچ موجود ِزنده ای جز زوجِ بی قرار تو خیابون ِخلوت پا نگذاشته بود.
سهون- همه ی لباس هات انقدر بهت میاد؟
نفسِ ش برای چند لحظه با حلقه شدنِ دست های جونگین دور کمرش حبس شد که بلافاصله کاملاً بهش چسبید و اونقدر بدنش رو گرم کرد که اگر هوا کمی سرد تر بود ازش بخار بلند می شد.
انگار که این موقعیت به اندازه ی کافی نفس گیر نباشه، جونگین تصمیم گرفت زیرِ گوشش زمزمه کنه...
جونگین-همه جنبه های پنهان دارن...استاد!
با لبخند دست هاش رو روی گره ی دست های جونگین گذاشت...سهون-شیطونی نکن!
-هر جا میری مهم نیست، تا ظهر منو برگردون...کلاس دارم!
-کلاس؟! امروز شنبه¬ست!
-رقص!
-منم میتونم بیام؟!
-نه!
-جونگین!!!
-امکان نداره!
-من تا حالا رقصیدنتو ندیدم...
-حتی فکرشم نکن...
-خب چه اشکالی داره؟!
-محاله!!!!
YOU ARE READING
[COMPLETED]•⊱ BEFORE U GO ⊰• (SeKai chanbaek)
General Fiction⋅⋅⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⋅⋅ فن فیکشن Before U Go | قبل از اینکه بری... کاپل: سکای، چانبک (فرعی) ایونهه (فرعی) ژانر: رئال،رمنس،درام نویسنده: LA7 "همیشه فکر میکردم چیزی بینِ اون لبخند ها کمه... اونقدر خوب نقش بازی میکردی که فقط منی که تمام و کمال...