EIGHT

487 199 69
                                    

○° L ●•

8 سال پیش

صبح رو با صدای زنگِ آزار دهنده ی ساعت شروع کرد،
مسیرِ همیشگی ش با نخاله و کیسه های سیمانی مسدود شد و به زحمت با موهای نامرتب و کت و شلواری آبرومند خودش رو به مراسم رسونده بود.

و حالا پنجاه و سومین اسمی که پشتِ بلندگو گفته شد رو تشویق میکرد.

چان ازش خواست لبخند بزنه و بدونِ آمادگی عکس گرفته بود.

عکسی با چشم های نیمه باز و مو های شلخته که برای همیشه دستِ اون جادوگرِ کوچولو افتاد و سهون دلیلِ صدای خنده های بی موردی که ردیفِ اول و دومِ صندلی ها رو به هم ریخته بود رو میدونست.
عکسی که احتمالاً برای همه ی دانش آموز ها فرستاده شده بود!

-کیم جونگین...سالِ سوم!
مدیر با لحنی مفتخر اسمِ شاگرد رو به زبون آورد و حضاری که برای جشنِ برترین رتبه¬ها حیاطِ بزرگ مدرسه رو اشغال کرده بودند دوباره ایستادند و پسر رو تشویق کردند.

با اینکه صدای جیغ و تشویقِ دختر ها بیشتر از دفعات قبل بود ولی بقیه خودشون رو مشغول نشون دادند و حتی سر بلند نکردند.

سهون خوب میدونست جونگین دایره ی اجتماعیِ بزرگی نداره ولی قطعاً نمیتوست هم کلاسیِ مزخرفی باشه...

شاید تو بحث های سر کلاس یا گردِ هم آیی ناهار شرکت نمیکرد ولی برای هیچ کس دردسر نداشت و پرخاشگر نبود.

به بچه ها با اخم نگاهی انداخت و همونطور که جونگین از پله های سکو بالا می اومد تقدیر نامه رو به دستِ مدیر داد.

سقفِ سکوی موقتی رو با پارچه های سفید و آبی رنگ پوشونده بودند و بنری بزرگ با جملاتِ دلگرم کننده بالای سرِ مدیر،که پشتِ میکروفون ایستاده آویزون بود.

پسر با حرکاتی دقیق تعظیم کرد و بعد از گرفتنِ لوح،بدونِ اینکه جوابی به لبخندِ بزرگ و چشم های براقِ سهون بده سر جای خودش برگشت و کنار چانیول جا گرفت.

-جانگ ییشینگ!
با شنیدنِ صدای اکو شده ی مدیر تقدیر نامه ی بعدی رو از روی میز برداشت و جونگین رو زیرِ نظر گرفت.یک لحظه نگاهِ پسر به سمتش کشیده شد و همون کافی بود تا سهون با شیطنت براش زبون درازی کنه و جونگین رو با قیافه ی شوکه و چشم هایی که احتمالاً به سختی به اندازه ی استاندارد خودش برمیگشت تنها بذاره!

تا پایانِ مراسم ،لبخند سهون پاک شدنی نبود.
از سر به سر گذاشتن پسر لذت می برد و مهم تر از همه اینکه میتونست اون تغییر بزرگ رو تشخیص بده...کیم جونگین به حرف ها و حرکاتش واکنش نشون میداد و مثل قبل نادیده گرفته نمیشد.

هوا رفته رفته تاریک شد و ریسمان های نورانی که سقفی موقتی برای حیاط مدرسه ایجاد کرده بود روشن شدند.

[COMPLETED]•⊱ BEFORE U GO ⊰• (SeKai chanbaek)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora