-عزیزم ببیین این اندازته؟
لباس آستین بلند و بافتنی که طرح¬های برجسته و ریز داشت جلوی جونگین گرفت. رنگِ روشن شیریِ بافت کنارِ پوستِ گندمی و درخشانِ پسر ترکیبِ قشنگی به وجود آورد و لبخند ِرو لب های سوهو رو بزرگ تر کرد.
-خوبه... ممکنه سرشونه هاش تنگ باشه ولی ...
-همین خوبه... ممنون!لباس رو از دستِ سوهو قاپید و با قدم هایی کوتاه و سریع از کنار ِسهون گذشت و درِ اتاق خواب رو پشت ِسر بست.
سوهو با ابرویی بالا رفته به سهون چشم دوخت و وقتی کوچکترین واکنشی ندید دوستِ نادونش رو به سمتِ آشپزخونه هول داد.
سوهو-خب؟!
- نمی دونستم ماسکم کجاست که بتونم بدون جلب توجه لباس بخرم. نباید خونه خودم می رفتیم و تو اولین کسی بودی که به ذهنم رسید. ببخشید بیدارت کردیم ولی...-یه دقیقه آروم بگیر...منظورم این نبود... میخوام بدونم چرا جونگین پیش توعه و چه بلایی سر لباساتون اومده؟! نه نه... فقط بگو چرا با هم اومدین؟!
-داستانش طولانیه...
-من امروز هیچ کاری برای انجام دادن ندارم!صندلی ِسبز رنگ رو از پشت ِمیز بیرون کشید و نشست و به صندلیِ رو به روی خودش اشاره کرد.
سهون با بی میلی سمت ِ مقابل نشست و با لبخند ِکوچیک و طعنه آمیزی مستقیم به سوهو نگاه کرد.
سوهو-حرف میزنی یا بندازمت بیرون؟!
-اصولاً تو بازجویی کسی که اول حرف میزنه متهم نیست...
-خدای من ... این همه سال خودم و به آب و آتیش زدم یه لبخند رو لب هات ببینم و حالا فقط چند ساعت با جونگین بودی و نمیتونی نیشت رو ببندی؟! یه کم جدی باش...
-امروز رو به من ببخش هیونگ ... باور کن سعی کردم ولی نمیتونم لب و لوچه ام رو جمع کنم... همش کش میاد!
و با دیدنِ قیافه ی نا امید و رنگ پریده ی سوهو بیشتر خندید و گونه ها ش چشم های ریز شده ش رو ناپدید کرد.سوهو- می خواستم لبخندتو دوباره ببینم ولی اصلاً دلم برای مزخرفاتی که به هم میبافی تنگ نشده بود!
-من یه پکیج ِکاملم... نمیتونی ویژگی هام رو سوا کنی!تو آشپزخونه ی بزرگ و خلوت ِسوهو نشسته بودند و عقربه ی بزرگِ ساعت دیواری به 9 و 5 دقیقه رسیده بود.موهای سوهو هنوز نا مرتب بود ولی روی هم رفته به پای شلختگی ِدو مهمون ِناخونده نمی رسید.
سهون- این قیافه رو به خودت نگیر هیونگ ... فقط هیجان زده ام! عقلم و از دست ندادم مطمئن باش ...
دیشب اومد دیدنم و رفتیم بیرون ... صحبت هامون طولانی شد منم نمیخواستم با این سر و وضع ببرمش خونه ... نمیخوام مشکل جدیدی با جونگده پیدا کنم.
YOU ARE READING
[COMPLETED]•⊱ BEFORE U GO ⊰• (SeKai chanbaek)
General Fiction⋅⋅⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⋅⋅ فن فیکشن Before U Go | قبل از اینکه بری... کاپل: سکای، چانبک (فرعی) ایونهه (فرعی) ژانر: رئال،رمنس،درام نویسنده: LA7 "همیشه فکر میکردم چیزی بینِ اون لبخند ها کمه... اونقدر خوب نقش بازی میکردی که فقط منی که تمام و کمال...