TEWNTY FIVE

445 167 98
                                    

پسرِ بلند قد با نگاهی که حس ِپنهان شده¬ی زیرِ مژه هاش رو به خوبی منتقل نمی¬کرد، جلوی جمع ِچند نفره ایستاد. خونه¬ی خالی و سوت و کوری که همیشه با سرما به استقبالش می اومد، از آدم هایی که به خوبی نمی شناخت و بوی قهوه¬ی دم کرده پر شده بود.

تنها فردی که در حالِ حاضر نظر ِسهون رو به خودش جلب می کرد، جونگده بود که ساکت با اخم هایی گره خورده کنارِ کیونگسو نشسته و لحظه ای از جونگین چشم بر نمی داشت.

سهون به اندازه ی رد و بدل کردنِ چند کلمه زمان داشت تا متوجهِ بیزاریِ عمیق و غیر قابلِ نفوذِ برادرِ بزرگ تر بشه... دلیلی برای محکوم کردنِ تصمیم ِجونگده نداشت و به همون اندازه ای که باید احترامِ آرزوی جونگین رو نگه می داشت، بخشیدنِ خودش سخت تر می شد.

حلقه ای نامرئی دورِ گلوش پیچیده و تنگ تر شده بود. جونگده تنها کسی بود که می تونست با علاقه ای که به جونگین داشت رقابت کنه و تنها کسی که به خوبی برای سهون قابل ِدرک بود.

سوهو-پس از قبل همه چیز رو آماده کردید...یعنی...احضاریه دیروز به دست خانم کیم رسیده و هفته ی دیگه... همه چیز تمومه؟

کریس که کنارِ سهون، درست رو به روی جونگده و سوهو نشسته بود سری تکون داد و برگه ای امضا شده روی میز گذاشت.

کریس-وکیلم همه ی کار ها رو انجام داده...تمامِ مدارک ارائه شدن...بعضی از مدارکی که سهون تهیه کرده ارزش قانونی ندارن ولی... به اندازه¬ی کافی برای تصمیم گیریِ هیئت ِژوری تاثیر گذارن...

سوهو-سهون! تو به خاطر مدارک ِغیر ِقانونی تو دردسر میوفتی!
کریس- ضبط صدا و فیلمبرداری و کار گذاشتن ِردیاب... همه و همه برای سهون دردسر میشه اما خودش خطراتِ این کار رو می دونست. برای پرونده¬ی تصادف و فرار 10 سال ِپیش به اندازه ی کافی جرمِ سنگینی داره و جمع آوری این مدارک، نهایتاً چند ماه به حبس اضافه می¬کنه...
سوهو-به نظر وکیلت... میتونیم برنده شیم؟ اگر سهون مقصر شناخته بشه و خانم کیم بی گناه، به خاطر هیچ و پوچ همه چیز رو باختیم...

و جونگده هنوز یه نیم رخ ِجونگین خیره بود. پسرِ کوچکتر با فاصله ی کمی از بحث، کنار ِپنجره ی قدی ایستاده و شهر ِسفید پوش رو نگاه می کرد.

بر خلافِ سهون، علاقه ی عجیبی به این آپارتمان داشت.

ارتفاعِ مناسب، فضاهای کوچیک و جمع و جور ِخونه و پنجره های قدی و بزرگ... تنها مسئله ای که در مورد ِخونه ی سهون بابِ میلش نیست، رنگ بندیِ در و دیوار و مبلمان ِشیکِ چند ملیون دلاری بود.

برف همچنان می بارید و سرما، از سطح ِیخ زده ی شیشه، سمتِ راست ِبدن ِجونگین رو سر کرده بود.

تلاشی برای فرار از این حس ِنا خوش آیند نکرد و اجازه داد نا امیدی تا مغز ِاستخونش رخنه کنه...

[COMPLETED]•⊱ BEFORE U GO ⊰• (SeKai chanbaek)Where stories live. Discover now