𝖕𝖆𝖗𝖙 2

4.1K 427 32
                                    

جیمین قهقه دیگه ای زد
امروز به اندازه کل زندگیش قهقه های از ته دل زده بود
گوشیو از جیبیش در اورد
و با ضربه زدن روی صفحه گوشی روشنش کرد
جین جونگکوک با دیدن نور که از اون شئ عجیب و مسطتیلی دوباره پشت ماشینها پناه گرفتن

جین: هییی...نیازی به خشونت نیست...میایم..همراهت میایم...اون صلاح شیطانیو بگیر پایین
جیمین که از خندیدن مثل گوجه قرمز شده بود به سمتشون رفت و گوشیو تو دستش تکون داد
جیمین: هی پسرا این فقط یه گوشی هوشمنده...کاری باهاتون نداره...صلاح شیطانی دیگه چه فاکیه...

جین با تردید از پشت ماشین بیرون اومد: چی هست این گوشی چیزمند؟
جیمین: یه وسیله برای برقراری ارتباطه
جونگکوک: ارتباط با کی؟..خدا؟...فرشته ها؟...شیطان!؟...
جیمین: نه..نه..نه فقط برای ارتباط بین ادما اختراع شده

جین چینی به دماغش دادو گفت: چی ترا؟...چی شده؟؟...من نفهمیدم...
جیمین دستشو رو سرش گذاشت پوفی کرد
عملا توضیح دادن فناوری برای اون دوتا که به گفته خودشون فرشته مرگن سخت ترین کار دنیا بود

جیمین:اختراع شده...یعنی درست شد...یعنی یکی  اونو برای اولین بار ساخته...یونو؟
جین و جانگکوک از زمین بلند شدن و گوشیو از دست جیمین گرفتن و در حال تجزیه تحلیل بود
از نورانی بودن جسم خوششون اومده بود
جونگکوک در حالی که گوشیو بین دندوناش گرفته بود و سعی در مزه کردنش داشت گفت: خب...ام...منم میخوام...مزه خاصی نداره ولی باحاله
جین چشم غره ای بهش رفت : منم میخوام

جیمین که داشت کفه میشد فریاد زد :برای چی گوشی میخواین؟ شما که گفتین فرشته مرگین
جونگکوک اخمی کرد که جیمین از داد زدنش پشیمون شد و سرشو انداخت پایین
جونگکوک: مگه تو انسان نیستی؟

جیمین اروم زمزمه کرد: اهوم
جونگکوک:برای ارتباط با تو میخوایم
جیمین خندید گفت: باشه بانی فردا برا هر دوتون میخرم
جونگکوک ابروهاش بالا رفت : بانی چیه؟
جیمین : عام هیچی...هیچی نیست....بیاین بریم
در واقع اصلا حوصله توضیح نداشت پس ترجیح داد جونگکوک ایگنور کنه

کنار ایسگاه اتوبوس ایستاده بودن
جین:اینجا زندگی میکنی؟
جیمین: نه...اینجا میخوایم سوار اتوبوس بشم بریم خونه من
جونگکوک: سوار چی بشیم؟؟

جیمین به انگلیسی گفت:اخرش با خنگ بازیاتون منو میکشید
نگاهی به جونگکوک که اخماش تو هم رفته بود انداخت
جونگکوک: هی خنگ خودتی
جیمین نگاهی با تعجب و خجالت بهشون انداخت اونا انگلیسی میفهمیدن؟؟

جین پس گردنی به جیمن زد : جالبه بدونی ما به همه زبان های دنیا از کودکی تسلط داشتیم...یه جور استعداد ذاتیه تو وجودمون...تو احمق مراقب اون زبونت باش تا پارت نکردم انسان ضعیف
جیمین سری تکون داد و عذر خواهی کرد

اتوبوس رسیده بود
جیمین دست هروشونو که با دهن باز به اتوبوس نگاه میکردن گرفت و وارد اتوبوس شد
اونارو رو دو صندلی خالی نشوند و خودش به دلیل پر بودن اتوبوس ایستاد
جونگکوک نگاهی به جیمین که استاده بود انداخت: هی کوچولو چرا نمیشینی
جیمین: اولا اسمم جیمینه نه کوچولو.... دوما چون جا نیست...من راحتم شما بشینین
جین:چرا نمیای پیش ما؟
جیمین : اخه اونجا جای دو نف...

𝐥'𝐦 𝐭𝐡𝐞 𝐇𝐲𝐛𝐫𝐢𝐝 جیکوکWhere stories live. Discover now