𝖕𝖆𝖗𝖙 12

2.7K 274 89
                                    

yoongi home:

با حس گرمای توده پنبه ای روی شونهاش چشماشو باز کرد و با دیدن جیمین که مثل یه نوزاد تو بغلش خوابیده و با دهن باز خوابیده لبخندی زد و و گونه های نرمش رو نوازش کرد
اون از بچگی عادت داشت با دهن نیمه باز بخوابه و این اواخر این عادت برای یونگی دیوونه کننده بود رفتاراش،پاکیش،صورتش،پوستش و حتی بوش مثل نوزادا بود


با نوازش های یونگی بلاخره چشماشو باز کرد و دستای یونگی که روی گونش بود گرفت
با چشمای بسته تک تک انگشتای کشیده یونگی رو بوسید
یونگی لبخندی از کار بچگانه و کیوت جیمین زد
و با خودش گفت: گفته بودم اون فقط یه نوزاده
تو فکر بود که جیمین همچنان با چشمای بسته بلند شد و روی شکمش نشست و با لحن خواب الودی گفت:چرا بیدارم کردی میونگی من می...
جملش کامل نشده بود که دوباره خوابش برد تو بغل یونگی سقوط کرد


یونگی لبخندی زد و دستاشو دور جیمین حلقه کردو گفت: بخواب بیبی بوی ...بخواب هایبرید من
جیمین تو خواب لبخندی زد و هومی کرد
نیم ساعتی بود که تو اون حالت بودن
بلاخره جیمین لای یکی از پلکاشو باز کرد و به یونگی که خیره شده بود بهش نگاه کرد و با صدای خوابالودی پرسید : میونگی چرا اینطوری نگام میکنی ؟


یونگی خم شد و بوسه ای روی گونه پنبه ای پسرک گذاشت گفت: بیبی زشت برای تو تعریف نشدست جیمین خندید و لای اون پلکشم باز کرد
خم شد تا روی لبای خوشفرم یونگی بوسه ای بزاره که قلبش درد گرفت
دردش قابل تحمل نبود چماشو بست و تو بغل یونگی جنین وار جمع شد
اما فایده مداشت هی چی به بدن زیرش چنگ مد دردش بیشتر میشد

.

یونگی با دیدن جیمین از جاش پرید خواست جیمینو براید بلند کنه ببره پیش کسی
داشت درد میکشید بیبیش داشت درد میکشید
اما جمین دستاشو پس زد و پایین تخت افتاد
حالا تونست نفس بکشه همه دردش به یک باره از بین رفت اصلا متوجه نمیشد اینجا چه خبره

به یونگی نگران نگاهی کردو گفت: چ..چ..چیزی نشده یونگیا ...بغلم میکنی؟
یونگی سرشو به چپو راست تکون دادن به سرعت براید بغلش کرد گفت:چیکار کنیم بیبی؟
جیمین لبخندی زدو گفت: یه صبحانه مفصل حالو هوامونو عوص میکنه


یونگی سری تکون داد و به سمت اشپزخونه رفتن
جیمین بوسه روی گردن یونگی گذاشت که درد قلبش شروع شد وقتی لباشو جدا کرد درد از بین رفت ریکشنی نشون نداد تا یونگی نگران نکنه
میدونست یه مشکلی هست و مربوط به جونگکوک اون هنوز تو قلبش جونگکوک داشت ولی یه چیزی جلوشو میگرفت و کشش به سمت یونگیو براش بیشتر میکرد



اروم گفت: میونگی میشه امروز بریم دیدن تهیونگ و بقیه پسرا؟
یونگی اخمی کردو گفت: نه خطرناکه...من رو زندگیت ریسک نمیکنم
جیمین پوفی کرد گفت: میونگی...ولی خودت گفتی من خیلی قدرت دارم یادته؟
یونگی :اره ولی....



𝐥'𝐦 𝐭𝐡𝐞 𝐇𝐲𝐛𝐫𝐢𝐝 جیکوکWhere stories live. Discover now