┫Chapter 9 ┣

1.2K 247 123
                                    

فلش بک، فیلم ضبط شده، چهار هفته بعد از باختن بکهیون در لوتو.

وقتی چانیول روی تخت به حال خودش رهاش کرد و رفت بکهیون به خودش اجازه داد با صدای بلند هق هق کنه، تک تک استخون های تنش درد میکرد و مشکلی که چند دقیقه پیش رخ داده بود باعث میشد حس کنه از درد قراره بمیره.

به زحمت و با هق هق خودش رو بالا کشید و نشست، میدونست چانیول باز رفته یه جا تا با شکستن و مشت زدن به چیزی باقی عصبانیتش رو خالی کنه.

بک دلش میخواست بهش بگه:

"مگه تجاوز و به تن من و کتک زدنم کافی نیست؟ من از تموم اون کیسه بوکس های توی باشگاه خصوصیت بهترم!"

درست مثل چند دقیقه پیش...

سعی میکرد نفس بکشه اما اکسیژن سخت توی اقیانوس هوای اطرافش پیدا میشد! درحالی که بدنش دچار لرز شده بود و هر لحظه امکان تشنج از درد و مصرف نکردن مورفین رو داشت چشماش سیاهی رفت.

بلایی هم بود که چانیول سرش در نیاورده باشه؟

با هق هق خفه ای لبش رو روی هم فشار داد، یاد زمانی افتاد که چانیول بدترین بلای ممکن رو سرش آورد.
بکهیون شاید میتونست که تجاوز های بیرحمانه اون آشغال حرومی رو تحمل کنه اما خورد شدن غرورش جلوی بقیه رو نه...

یادش نمیرفت که اون لعنتی چطور به گردنش قلاده بست و با خودش به خارج از خونه بردش، جلوی نود درصد کسایی که بکهیون رو میشناختن مجبورش کرد مثل یه سگ چهار دست و پا کنارش باشه.

بکهیون خیلی مقاومت کرد اما چانیول تنها یه چیز رو در گوشش گفت:
- متیو رو میشناسی؟!

و همین چهار ستون بدن بکهیون رو جوری لرزونده بود که نتونسته بود ذره ای برای حفظ غرورش بجنگه، چانیول چطور اون اسم رو شناخته بود؟

بکهیون مطمعن بود همه توانش رو گذاشته تا جلوی شناسایی شدن اون فرد رو بگیره، هیچکس، هیچکس حق نداشت برادر عزیزش رو تحدید کنه!

یکدفعه سرش سنگین شد و مجبورش کرد برای نشسته نگه داشتن خودش به زنجیر متصل به تاج تخت چنگ بزنه، زنجیر نسبتاً بلندی که دستاش رو جدا گونه به تخت بسته بود.

به آشفته بازار روی تخت نگاه کرد، از بین پاهاش و سوراخ ورودیش خون و مایع منی چانیول بیرون میریخت، با دیدن اون ماده سفید و گرم که از داخل جاری بود شدید تر دل زد و با انزجار سرش رو محکم به تاج چوبی و سفت تخت کوبید.

درد گرفت، اما در مقایسه با درد کمر و استخون هاش چیزی نبود، خون گرمی از پشت سرش روی شونه ها و بدن لختش جاری شد اما... در مقایسه با خونریزی دیواره های داخلیش چیزی نبود.

" LOTTO "  [Complete]Where stories live. Discover now