مرد به پسر خوابیده روی تخت نگاه کرد، دستش رو نوازشگرانه توی موهای قشنگش حرکت داد و ناخودآگاه خم شد پیشونیش رو بوسید.
پسرک به خاطر حس دست ها نیمه بیدار بود و با لمس شدن پیشونیش آروم چشمای رو باز کرد.
- سهونا...صداش به شدت خشدار بود، شب گذشته حتی تا مرز جیغ زدن هم رفته بود.
سهون با لبخند روی پسر خزید و لباش رو مالکانه توی دهنش کشید، لوهان هیچ واکنشی نداشت جز حلقه کردن دستاش دور گردن مرد و جواب بوسه های عمیقش رو دادن.
سهون احساس کرد اگه یکم دیگه ادامه بده نمیتونه از الهه برهنه زیرش بگذره برای همین درحالی یه خط نازک از بزاق بین لب هاشون تشکیل شده بود فاصله گرفت و به چشماش نگاه کرد.
- آهو کوچولوی من نمیخواد از خواب پاشه؟
لوهان لبخند شیرین و گرمی زد و سرش رو حرکت داد.
- نمیدونم میتونم راه برم یا نه.خنده های موزی و بدجنس سهون باعث شد مشت ظریف لوهان به بازوی کسی که عاشقش بود بچسبه و قهقهه مرد بره بالا.
در آخر بوسه سبکی روی چشم هاش نشوند و گفت:
- باید کمکت کنم بری حموم یا خودت میتونی؟لوهان چشم هاش رو با خستگی مالوند و گفت:
- لباس بیرون تنته این یعنی خیلی خوابیدم؟- آره در حدی که رفتم بیرون کارم رو انجام دادم نهار هم خریدم اومدم که الان دیگه عصرونه شده.
به سختی سر جاش نشست و به کام کمی سرخ شده از خونی که بین پاهاش میریخت نگاه کرد، البته سریع پاهاش رو بست چون اگه سهون این صحنه رو میدید با حساب دیشب راند چهارم رو تجربه میکرد، همین الان!
- درد دارم، میتونی بذاریم توی وان و برام یه چیز شیرین با مسکن بیاری تا بهتر بشم؟
سهون سری حرکت داد و بعد از مدتی وان آماده شده بود و پسرک ظریف توی وان ریلکس کرده بود.
لوهان آهی کشید و دستش رو توی موهاش حرکت داد. اون این زندگی رو دوست داشت و هرگز نمیخواست از دستش بده.
حتی اگه کار کشیدن بیش از حد از بدنش بهاش بود، همینطور که تن کوفتش رو مالش میداد فکر کرد.
دلش برای بکهیون تنگ شده بود؟ خب آره... اما نه جوری که بخواد بهش برگرده.
بک برای لوهان فقط یه نقطه خاکستری براق از زندگی گذشتش بود، فقط همین.
اما همین افکارش نتونست جلوش رو بگیره تا از سهون نپرسه.
- چن که لو رفت، چجوری حالا میخوایم بکهیون رو نجات بدیم؟
سهون بعد از شکلات آب و قرص رو به دهن پسرک داد.
- نمیدونم... الان اوضاع حسابی بهم ریخته، حتی نمیدونم کسی میتونه بک رو ببینه یا نه.

STAI LEGGENDO
" LOTTO " [Complete]
Fanfiction•¬کاپل: چانبک (اصلی) | شیوچن | کایسو | هونهان •¬ژانر: ددی کینک | اسمات | رومنس | انگست •¬خلاصه: - من خودت رو میخوام بک! خودکنترلی بکهیون فرو پاشید، دستش رو محکم روی میز کوبید و فریاد زد: - گرفتن جایگاه، موقعیت و معشوقم کم نبود؟ حالا برای مردانگی من...