┫Chapter 22┣

829 187 11
                                    

بیست و یک روز بعد، نه فوریه سال دو هزار و بیست و دو

جونگده با لبخند قفل خونه رو باز کرد و وارد خونه شد، درحالی که در رو با پاش میبست داد زد:
- بکهیــــــــون!

بک که مشغول آب دادن به گل های پشت پنجره بود صدای برادرش رو شنید، آخرین گلدون رو هم آب داد، اینا گیاهان منطقه سردسیری و زمستونی بودن اما باید به زودی میاوردشون تو خونه چون فوریه ماه سردیه.

پنجره رو بست و آب پاش رو سر جاش گذاشت، به سمت صدا رفت، جونگده کت خزدارش رو آویزون کرد و با لبخند گفت:
- بالآخره پیداش کردم، همونجایی که میخواستی!

بک یه ابروش رو بالا انداخت و به سمت جونگده رفت، پاکتی که دستش بود رو ازش گرفت، همینطور که بازش میکرد روی اپن نشست، این یکی از عادت هایی بود که نتونست ترکش کنه!

پاهاش رو تکون داد و سند رو بیرون آورد با خنده گفت:
- وای ده! تو معرکه ای! خریدیش؟

چن از توی اتاق خوابش همینطور که لباس هاش رو عوض میکرد فریاد زد:
- آره! اما الآن هوا یکم سرده و درختا پاییزی هستن، عکساش رو توی بهار دیدم و میتونم بهت بگم واقعا جای قشنگیه، نزدیک به آبشاره، یه جورایی انگار کنارش ساختنش، میتونی از پنجره اتاقت آبشار رو ببینی.

از اتاق با تیشرت آبی کمرنگ و شلوارک خاکستری بیرون اومد، همینطور که برای خودش قهوه میریخت گفت:
- نمیدونم چطور اجازه دادن توی نواحی مرکز آبشار کلبه جنگلی بسازن.

بکهیون که با عکس های خونه سرگرم بود گفت:
- تو به این میگی کلبه؟ اینجا از خونه تو هم شیک تره!
چن مشت آرومی به شونه ی بکهیون زد.

- هی! بهم برخورد! خونه من شاید همش هفتاد متر باشه، دو تا اتاق داشته باشه، پارکتاش صدا بده و همش مشکل لوله کشی داشته باشه، اما حداقل گرم و شاد و پر انرژیه.

بک نخودی خندید، چن با دیدن اون خنده حس کرد میخواد از ذوق پرواز کنه، برادر خوش خندش جدیداً خیلی کم میخندید، اون به زور لبخند میزد چه برسه به خنده طولانی.

- باشه باشه! اما راست میگم، اینجایی که بهش میگی کلبه خیلی شیکه!

جونگده روی عکس ها سرک کشید و گفت:
- اوهوم، تازه باز سازیش کردن و دو طبقه ساختنش، تو خیلی خر شانسی لعنتی! من بدبخت باید با حقوق دکتریم جون بکنم، بعد تو انقدر پول داری که میمونی باهاشون چه غلطی کنی!

بکهیون دوباره خندید، چن وقتی حرص میخورد خیلی بامزه میشد، ضربه ای به پیشونی برادرش زد و از اوپن پایین پرید.

- ببند لطفاً! من که میدونم تو کم کمش یک میلیون توی حسابت داری و نگه داشتی تا اون کاخی که مدنظرته رو بخری!

چن پوکر فیس گفت:
- باز هم من یه هزارم ثروت تو رو هم ندارم!

بکهیون آهی کشید.

" LOTTO "  [Complete]Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz