Part 13

5.4K 541 116
                                    


"Writer"

جونگ کوک زیادی عصبی بود ...
وقتی داد و فریاد های دردمند جیمین رو میشنید و نمیتونست کاری انجام بده برای هزارمین بار به خودش و تهیونگ لعنت فرستاد ...
اونم به همراه جیمین اشک میریخت ...
مشت های بی جونشو روی در فرود می آورد و توی ذهنش نقشه قتل تهیونگ رو میکشید
وقتی دیگه صدایی از جیمین نشنید فهمید که کار تهیونگ عوضی تموم شده
از در فاصله گرفت و آماده حمله کردن به تهیونگ بود
تهیونگ در و باز کرد و با چشمایی که فقط رنگ قرمزشون مشخص بود به قیافه فوق عصبی جونگ کوک زل زد

به ثانیه نکشید که یقه تهیونگ ‌رو چسبید
تهیونگ با دردی که توی دهنش حس کرد و بعد از اون مزه خون ..به خودش اومد
جونگ کوک بهش مشت زده بود ؟ وات ؟ این پسر چش بود ؟
هنوز تو شوک مشت جونگ کوک بود که با ضربه بعدیه کوک روی زمین افتاد
اخماش رو از درد توی هم کشید
+چه غلطی کردی کثافتتت
میکشمت تهیونگ قسم میخورم که میکشتمت

= کوک تو به چه حقی دست رو من بلند ...

با مشت دیگه ای که از کوک خورد نتونست خودشو کنترل کنه و از جاش بلند شد
یقه جونگ کوک رو گرفت
تو صورتش داد کشید

=به تو هیچ ربطی نداره که چیکار کردم میفهمیییی ؟ س

*the condition of love*Where stories live. Discover now