Part 12

4.7K 484 46
                                        


‎لبخندش با وارد شدن تهیونگ به اتاق رو لباش خشک شد.
‎نگاه دستپاچه ش روی خودش نشست و ملافه رو یکم کشید بالاتر
‎از اون فاصله میتونست بوی الکل رو حس کنه
‎÷اهم ت-تو مستی؟
‎البته که با وجود چشمای قرمزش و تلو تلو خوردن نامحسوسش لازم نبود حتی بپرسه
‎تهیونگ با لحن عصبی ای پرسید: با اون خوابیدی؟
‎جیمین شوکه یکم خودشو کشید عقب ولی تهیونگ اومد جلوتر
‎÷ت-ته
‎-جوابمو بده
‎داد زد و جیمین تو خودش جمع شد
‎نه اونطوری که فکر میکرد نمیشد...نه...
‎تهیونگ نصفه ی راه برگشت عقب و درست وقتی جیمین فکر میکرد خطر رفع شده درو کوبید به هم و قفلش کرد
‎÷چیکار میکنی..؟
‎وحشت زده گفت و چشماش حتی درشت تر شدن وقتی دید که تهیونگ خیلی عجله ای شروع به در آوردن لباساش کرد
‎÷تهیونگ نه..
‎چشماش اشکی شده بودن
‎تهیونگ هیچی نمیگفت و این ترسناک ترش میکرد...
‎چرا جونگکوک نمیومد؟
‎هق هق بلندی کرد و چشماش رو از تن برهنه ی تهیونگ گرفت
‎تنها راهی که به ذهنش میرسید داد زدن بود ولی کوک چطوری میتونست بیاد تو وقتی در قفل بود؟
‎قلبش توی دهنش میزد، انقدر شوکه و ترسیده بود که مغزش بهش فرمان نمیداد
‎تهیونگ میخواست بهش تجاوز کنه؟
‎-نباید اینکارو میکردی‌جیمین ...نباید باهاش میخوابیدی
‎از بین پرده ی اشکاش همه جا رو تار میدید
کوک از پشت در داد میزد و با هر داد جیمین اشکاش بیشتر می شدن
‎سعی کرد بره عقب تر ولی تهیونگ کمرش رو نگه داشت و ملافه رو از روش کنار زد
‎÷نههههههههه کوووووکککککککک
‎با گریه داد زد و صدای قدم های جونگکوک رو از پشت در شنید
‎از اینکه اونطوری لخت جلوی تهیونگ بود بدش میومد
‎بازم هق زد و با ضعف هلش داد ولی اون میلی متری تکون نخورد
‎اشکاش بدون اختیارش صورتش رو خیس میکردن و لبایی که با لطافت تمام توسط جونگکوک بوسیده شده بودن حالا طوری بین دندون های تهیونگ کشیده میشدن که داشت با خودش فکر میکرد هیچ دردی با این درد برابر نبوده...
‎صدای داد و بیداد جونگکوک و لگد هایی که به در میزد رو محو و دور میشنید
‎تهیونگ به پهلو چرخوندش و یکی از پاهاش رو گرفت بالا
‎-نباید باهاش میخوابیدی لعنتی
‎عربده زد و بعد طوری بدون هشدار کامل واردش شد که چند لحظه راه تنفسش رو بست
‎چشماش از درد گرد شد و اشکای بیشتری بالش زیر سرش رو خیس کردن
‎هنوز ورودیش درد داشت و می سوخت و ضربه های محکم و پر قدرت تهیونگ فقط باعث میشد بخواد بمیره
‎دیگه حالا حتی صدای کوک رو هم نمیشنید
‎فقط قلبش بود که خیلی بد می شکست و تهیونگی که بی توجه به التماس هاش فقط محکم تر توش می کوبید...
‎÷بس کن... خ-خواهش میکنم
‎با درد گفت و تهیونگ چونه ش رو چسبید
‎-ساکت باش هرزه کوچولو
‎گریه ش شدید تر شد و تهیونگ پاش رو روی شونه ی خودش گذاشت
‎÷چ-چرا
‎هق زد و بقیه ی جمله ش رو ول کرد
‎اصلا نمیخواست به چرا ش فکر کنه
‎نمیخواست به هیچی فکر کنه
‎فقط میخواست بمیره
‎حجم دردی که با هر تکون تهیونگ بهش وارد میشد انقدر زیاد بود که نمیتونست توصیفش کنه.
‎حتی خودش نفهمیده بود داره جیغ میزنه
‎صدای تهدید ها و مشت های جونگکوک بین جیغ های خودش گم شده بود.
‎حس میکرد از خودش متنفره که بخاطر یه متجاوز اون شکلی تحریک شده ولی چیکار از دستش بر میومد؟
‎تهیونگ روش خم شد و گاز وحشیانه ای از گردنش گرفت
‎میتونست اسم اونا رو بذاره لاو مارک؟
‎قطعا نه
‎آدم به کسی که عاشقشه تجاوز نمیکنه...میکنه؟
‎هنوز مشغول گاز گرفتن و مکیدن گردنش بود
‎میخواست بمیره، واقعا میخواست
‎تهیونگ بعد از چند تا ضربه ی دیگه دوباره بدون هیچ خبری ازش خارج شد و موهاش رو چسبید تا به حالت نشسته درش بیار
‎-دهنتو باز کن
‎با بغض جدید تو گلوش نه ی نامفهومی گفت و چشماشو بست
‎-بازش کن
‎واقعا اینطوری نبود که بین گریه هاش نفس کم بیاره ولی اون موقع همون طوری شده بود
‎حتی برای نفس گرفتن هم که بود باید یکم دهنش رو باز میکرد...
‎عضو بزرگ و داغ تهیونگ تمام دهنش رو پر کرد و بازم نذاشت که نفس بکشه.
‎اون لعنتی...حالش جدا داشت بهم میخورد
‎برخوردش با ته گلوش باعث شد چشماش توی کاسه به عقب بچرخه
‎خودشم باور نمیکرد که هنوز داره گریه میکنه.
‎تهیونگ دوباره از موهاش استفاده کرد تا سرش رو عقب و جلو کنه و بعد از یه بار تکرار کردن کاری که داشت جیمین رو تا مرز خفگی میبرد توی دهنش کام شد و با موندش همون جا بهش فهموند باید همش رو قورت بده
‎کام سفید رنگ از گوشه لباش جاری شد و تهیونگ از دهنش خارج شد
‎بدون اینکه حرفی بزنه شلوارش رو پوشید و در اتاق رو باز کرد و به ثانیه نکشیده جونگکوک یقه ش رو چسبید.
‎بازم نمیشنید. صدای کتک کاری و فحش ها و هوار های اون دو نفر رو نمیشنید
‎قلبش خیلی خیلی بد ترک برداشته بود
‎با ضعف و غصه دراز کشید و خودش رو بغل گرفت....

...

خب اینم ا ز ادامه اسمات ..که کار سارا جون بود
SadMelodyLikeY
امیدوارم خوشتون اومده باشه
ووت و کامنت هم فراموش نکنید ^^❤️

*the condition of love*Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora