...𝑷𝒂𝒓𝒕 𝑺𝒊𝒙...

1.7K 278 111
                                    

"Chill"

این کلمه بیشتر به معنی آرامشه....گاهی به معنای آرامش...گاهی دیگه هم به معنای خاموشی...

مثلا زمانی که کسی رو میخوان به آرامش دعوت کنن میگن: chill out

که به معنای دعوت کردن... طرف مقابل به آرامش است.... در واقع با استفاده از این کلمه به طرف مقابل می‌گویید که این‌قدر جدی نباشه و از زندگی خود لذت ببرد...

_________

سرش را بالا اورد و با پسری خندان رو به رو شد...

اون کی بود که از دیدنش تمامی جمعیت نفس را در سینه حبس کردن؟...

دلش نمیخواست جلوی اینهمه آدم دست آن مرد را بگیره و بلند شه برای همین اروم از جایش خواست بلند شه که باز بازو هایش اسیر دست او شد...

"ببخشید اما خودم میتونم بلند شم ممنونم از کمکتون!"

به لباس هایش نگاه کرد.

برای این مدرسه نبودن ولی حدسی میزد که او هم همانند برادرش دانشجو است.

پسر کمی خندید و تیز به او نگاه کرد:

"خواهش میکنم...من دیدم که باهات چیکار کرد بیخیالش من فقط دلم میخواست یک دوست پیدا کنم همین...!"

جونگکوک به او نگاه کرد و سری تکان داد و باهم به سمت میزی که جیمین و یونگی نشسته بودند رفتند.

با آمدن ان پسر یونگی پوزخند صدا داری زد که از گوش هیچکس در آن جمع دور نماند.

"سلام یونگی حالت چطوره مَرد؟"

یونگی هم مانند گربه ی وحشی به سمت او برگشت:

"سلام تمین خوبم مَرررررد؟ تو چطوری مَرررد؟"

با لحن عصبانی گفت که باعث شد جیمین و جونگکوک در تلاش باشند برای پنهان کردن خنده هایشان.

در همین حالت بودن که کوک گفت:

"پس اسمت تمین عه درسته؟ منم جئون جونگکوکم"

تمین خندید و گفت:

"اره لی تمین خوشحالم از دیدنت جونگکوک"

جونگکوک هم ریز خندید و نگاهش را به دو پسر رو به رویش داد که داشتند به حالت وات د فاک مانندی نگاهش میکردند.

تمین از جایش بلند شد و دستی بر سره کوک کشید:

"دوست کوچولو بازم باهم حرف میزنیم...فعلا باید برم کلاسم داره شروع میشه"

جونگکوک هم خداحافظی کرد و در همان حال نگاهش را به تهیونگ داد که داشت تهدید وارانه نگاهش میکرد...نگاهش طوری بود که انگار از دستش حسابی عصبانی شده.

بر صورتش پوزخندی پرتاب کرد و باز هم به سمت یونگی و جیمین برگشت.

"ببینم جونگکوک بهت یاد ندادن با هر غریبه ای نباید حرف بزنی؟"

𝙸𝙽𝙷𝙴𝚁𝙸𝚃𝙾𝚁𝚂Where stories live. Discover now