"Interaction"
ماهیت آناتوپوئیک (آواشناسی)... این کلمه دقیقاً همون چیزیه که باعث زیبایی میشه...
این کلمه به معنای ارتباط مستقیم یا درگیری مستقیم با شخصی دیگس....البته بیشتر در روابط عاطفی کاربرد دارد!
__________
جیمین قدمی به سمت او رفت:
"از آبی میترسه...ازش هیچی نپرس فقط برو مدرسه همین..."
تهیونگ هومی کشید و فکر های پلیدی در ذهنش بوجود آمد...
درون ماشین که نشستند خیلی دلش میخواست کوک رو اذیت کنه ولی از دلش نیامد...
برنامه های دیگه ای برای کوک داشت.
به مدرسه که رسیدند تمین را دم در منتظر کوک دیدن
کوک ارام به سمت تمین قدم برداشت و تا خواست به او دست بدهد دستش کشیده شد و در بغل مردی مچاله شد...
سرش را بالا اورد و با کیم تهیونگ رو به رو شد...عامل تمام بدبختی هاش.
سعی کرد از اون جدا شود ولی هرکاری کرد زورش به زور تهیونگ نرسید.
دستان تمین در هوا خشک شد و لبخند بر لبانش ماسید.
نگاه تمامی دانش آموزن بر روی آن ها بود...اینکه چطور تهیونگ نسبت به تمین عصبانی بود و حتی نذاشت کوک...کسی که چشم دیدنش هم نداشت به او دست بدهد.
"اوه...سلام تهیونگ...رفیق قدیمی خوشحالم که میبینمت."
"ولی من خوشحال نیستم"
تهیونگ در جواب به تمین گفت و همانطور که به کوک و تقلا هایش برای ازادی بی اهمیت بود به سمت کلاس رفتند و دم گوش جونگکوک زمزمه میکرد:
"انگار خوشت میاد با یه آدم لاشی بگردی؟"
اما کوک بی توجه به حرف های او در تلاش برای ازادی از حصار آغوش او بود.
"آروم بگیر ببینم عه"
"کیم تهیونگ بهتره ولم کنی چون نگاه همه ی بچه های مدرسه روی ماست."
تهیونگ نیشخندی زد:
"اشکال نداره که...بزار نگاه کنن..."
کوک گاز ریزی از شانه ی او گرفت و تهیونگ زیر لب خرگوش وحشی ای نثارش کرد.
چرا راهشان به کلاس تمام نمیشد تا از دستش خلاص شه؟
به کلاس رسیدند اما تهیونگ همچنان کوک رو در بغل گرفته بود و پچ پچ های دیگران اصلا اهمیتی نمیداد.
"هی...هی...ما باز هم گی تو کلاسمون داریم؟"
"چرا اون بچه باید تو بغل تهیونگ باشه؟"
"تهیونگ قصد داره چیکار کنه؟"
و بله...
بعضی چیز ها گفتن نداره ولی فهمیدن که داره...
ESTÁS LEYENDO
𝙸𝙽𝙷𝙴𝚁𝙸𝚃𝙾𝚁𝚂
Fanficپایان یافتہ✔︎ میراث خانوادگی ما وقتی بچه بودم از سقف کوچیک خونمون وقتایی که بارون شدید میومد میچکید...نمیدونم چجوری شد یا حتی چیشد که الان برای ارث و میراث داره از چشمام بارون میباره... _____________________________________________________ 𝐶𝑢𝑝𝑙...