یه دیالوگ بود...توی فیلم "mother" میگفت:
تو هیچوقت عاشق من نبودی...عاشق این بودی که من اینهمه دوستت دارم...
فقط خواستم بگم...چقدر انسانها توی زندگیمون موندن...که فقط کسی اندازه ی ما دوستشون نداشت!...
_________
آروم خم شد که باعث شد جونگکوک با نفسی که در سینه حبس کرده بود سرش را بچرخاند و به او نگاه کند...
"جونگکوک....حالت خوبه؟ اینجا جیکار میکنی؟"
از چشمان کوک میشد برق شادی و شوق رو دید...
اما بدنش هیچ حرکتی نمیکرد...
ایندفعه دیگر اعداد رو زیر لب زمزمه نمیکرد داشت با صدای بلند آنهارو میگفت و بعضی از اعداد رو با دستاش نشون میداد...انگار که داشت چیزی رو میشمرد.
۴۰۶۴۲۷۶۱...
۴۰۶۴۲۷۶۱...
۴۰۶۴۲۷۶۱..."جونگکوک آروم باش لطفا...این اعداد چین هی داری میگی؟"
جونگکوک کَر شده بود جز صدای خودش چیزی نمیشنید...
۴۰۶۴۲۷۶۱...
۴۰۶۴۲۷۶۱...
۴۰۶۴۲۷۶۱..."اره ۴۰۶۴۲۷۶۱ قدم...دوئیدم..."
"چی؟؟ ۴۰۶۴۲۷۶۱ یعنی چی کوک؟"
جونگکوک به وضوح میلرزید...
"جونگکوک به من نگاه کن منو ببین"
دستش را زیر چانه ی کوک گذاشت و سرش را بلند کرد تا به او نگاه کنه...
"جونگکوک اینجا هیچکس نیس! فقط منو توییم...از هیچی نترس...من...من پیشتم! قول میدم همیشه هرجایی رفتی گم شدی پیدات کنم....آروم باش"
جونگکوک هنگامی که تهیونگ این حرف هارا میگفت به لبانش خیره شده بود:
"تو...تو...ترس داری...منو اذیت...کردی"
نه...این پُلی بود که تهیونگ خودش خراب کرده بود! بدوم اینکه کوچکترین نگاهی به پشتش بندازه خودشو پیش این پسر خراب کرده بود...
"نه...من مواظبتم..."
"۴۰۶۴۲۷۶۱ قدم طول کشید تا به اینجا رسیدم..."
"مهم نیس بلند شو بریم"
پس این اعداد...تعداد قدم هایش بودند؟ اما برای چی؟
دستش رو گرفت و خواست بلندش کنه اما کوک نگاهش نمیکرد...
پس به زور اون رو بلندش کرد و کشون کشون قدم میزد.
"بسه.....بسسسه..."
صدای کوک خطاب به تهیونگ بود...
تهیونگ ایستاد و حرکتی نکرد تا کشف کنه چه بلایی سره جونگکوک اومده.
"اون منو گذاشت....به من گفت اگر سواره این خط اتوبوس بشیم میریم خونمون....ولی ولم کرد....توی کوچه....رفتش...من ترسیده بودم...ولی قدم هامو شمره بودم...میدونستم...میدونستم چند قدم باید برم تا برسم خونمون...همش تقصیره اونه..."
VOCÊ ESTÁ LENDO
𝙸𝙽𝙷𝙴𝚁𝙸𝚃𝙾𝚁𝚂
Fanficپایان یافتہ✔︎ میراث خانوادگی ما وقتی بچه بودم از سقف کوچیک خونمون وقتایی که بارون شدید میومد میچکید...نمیدونم چجوری شد یا حتی چیشد که الان برای ارث و میراث داره از چشمام بارون میباره... _____________________________________________________ 𝐶𝑢𝑝𝑙...