...𝑷𝒂𝒆𝒕 𝑬𝒍𝒆𝒗𝒆𝒏...

1.5K 247 36
                                    

یکی از جالبترین شخصیت ها "ایلانگا" هستش....

کلمه ی  "ilunga" به افرادی گفته میشن که...

بار اول میبخشن...

بار دوم تحمل میکنن...

اما نمیزارن بار سومی وجود داشته باشه!!!

_________

"اوکی پس ساعت ۸ بیا کافه....."

جونگکوک سری تکان داد و تمین هم چشمکی زد و رفت...

ساعت ۷ و نیم شب شده بود جونگکوک با آرامش کامل مشغول لباس پوشیدن شده بود و به هیچ عنوان اهمیتی به این نمیداد که چطوری میخواد توی نیم ساعت خودشو به محل قرار برسونه و یا چطوری میخواد لباس بپوشه!

در کمد رو باز کرد و یک هودی کرمی رنگ همراه با شلوار مشکی به تن کرد...

جلوی آیینه رفت و موهاشو شونه کشید اما اصلا از طرز موهاش که صاف بود خوشش نمیومد!

برای همین دستشو لای موهاش کرد و چندین بار به این طرف و اونطرف تکون داد تا اینکه یکم موهای مشکیش شلخته شد و لبخندی به این حالت موهاش زد.

جلوی میز نشست و به ساعتش نگاه کرد...‌

ساعت ۷ و چهل و پنج دقیقه شده بود و هنوز وقت داشت پس آروم بلند و به سمت در خروجی رفت تا زودتر به کافه ای که با تمین قرار گذاشته بودن برسه..‌.

در کافه رو باز کرد و باعث شد تا صدای جیلینگ وسیله ای که به بالای در آویزون کرده بودند دربیاد‌...

بوی قهوه و شکلات تمام کافه رو در بر گرفته بود و احساس خوشی رو به آدم منتقل میکرد...

همه چیز کاملا آرامش بخش بود...طوری که انگار از این حجم از آرامش ممکن بود هرلحظه احساس خطر کنی!

همینطور که در جستجوی تمین بود پیداش کرد و به سمت میزی که نشسته بود رفت...

آروم پشت میز نشست و سلام کوتاهی کرد که جوابش را به طور گرمی دریافت کرد...

"ببخشید اگه خیلی منتظرت گذاشتم"

"اشکالی نداره راستش منم خواب موندم و چند دقیقه ای نمیشه که اومدم...فکر کردم فقط خودم دیر رسیدم!"

هردو خندیدند و متوجه ی پسری شدن که اومده و سفارش هارو بگیره.

"چی میل دارید؟"

تمین و جونگکوک هردو به فکر فرو رفتند که بعد از مدت کوتاهی تمین گفت:

"یادمه یه بار اومده بودیم اینجا و کیک های خوشمزه و شکلاتی داشتید دوتا از همون کیک شکلاتی ها به همراه دوتا قهوه لطفا"

"چشم حتما"

جونگکوک چشمانش را دور از نگاه تمین مظلوم کرد و در دلش غرغر کرد.

𝙸𝙽𝙷𝙴𝚁𝙸𝚃𝙾𝚁𝚂Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin