کارما میگه:
هیچ کس...هیچ کس حق قضاوت کردن تورو نداره! چون هیچکس واقعا نمیدونه تو چی کشیدی...اونا شاید جریان رو شنیدن...ولی اون احساسی که تو...توی قلبت حسش کردی...حس نکردن!
__________
تو ماشین نامجون چرت میزد و جین هم یک دست به فرمان ماشین و یک دست دیگرشو روی لب هاش گذاشته بود و لمسشون میکرد...ذهنش حسابی درگیر شده بود و سوالایی که تو ذهنش به وجود اومده بود مغرشو میخورد...
از خواب که بیدار شد احساس سر درد شدیدی داشت و دهنش بوی بد الکل گرفته بود. به طوری که خودش هم نمیتونست این بوی وحشتناک رو تحمل کنه.
سریع به دستشویی رفت تا از شره این بوی گند خلاص شه...
آروم اما محکم مسواک میزد...
به یاد دیشب افتاد...قول هایی که آن پسرک داده بود...
چطور میتونست به تمومی اونها عمل کنه؟
"نه...گاهی اوقات برای اینکه زندگی یک نفرو درست کنی و باعث بشی دیگران اذیتش نکنن باید خودت بشی بلای جونش! دقیقا مثل کاری که من میکنم"
"من هرکاری که میکنم...فقط و فقط بخاطر توئه"
"جونگکوک...اشکالی نداره من الان اینجام قرار نیست ولت کنم...پیشت میمونم"
جملاتی که به او گفته بود روی مخش رژه میرفت...
اون پسر حتما درد های زیادی کشیده که به تمامی آدم ها بی اعتماده.
اما کی اهمیت میده؟
مگه آسمون سوراخ شده و فقط جونگکوک رو خدا ر و انداخت پایین تا همه درد هاش رو روی اون امتحان کنه؟
همه یه دردی دارن...
نمونه ی بارزش خوده تهیونگ!
چندان دوره ی خوبی نداشته
از اولی که یادش میاد بی پدر بزرگ شد و مجبور بود تو یک کشور غریب که نه زبونشون رو بلده و نه فرهنگشون رو کار کنه!
مادرشم از وقتی یادش میاد مثل یک مرده ی متحرک با چشم هایی که گود افتاده تو خونه راه میرفت...
به ساعت نگاه کرد و سرشو چندبار محکم تکون داد تا این افکار مزخرف سر صبحی حس و حالشو نگیره.
ناسلامتی تهیونگ همه چیز رو به یه ورش میگرفت و زندگی میکرد...
تند تند دست و صورتشو شست و به پایین رفت تا درکناره خانواده ی به اصطلاح خوشبختش صبحانه بخوره..
پله هارو پایین رفت و به میز رسید و نگاهش به پسری افتاد که سرشو پایین گرفته و آروم آروم داره صبحونش رو میخوره...دریغ از اینکه توجهی به حرف های طعنه دارش گوش بده...لبخندی زد رو به همه صبح بخیر گفت و در یکی از صندلی های خالی جاگیر شد.
VOCÊ ESTÁ LENDO
𝙸𝙽𝙷𝙴𝚁𝙸𝚃𝙾𝚁𝚂
Fanficپایان یافتہ✔︎ میراث خانوادگی ما وقتی بچه بودم از سقف کوچیک خونمون وقتایی که بارون شدید میومد میچکید...نمیدونم چجوری شد یا حتی چیشد که الان برای ارث و میراث داره از چشمام بارون میباره... _____________________________________________________ 𝐶𝑢𝑝𝑙...