این پارت کاملا اسماته!!
- میخوامت کوک. خیلی نیازت دارم.
پوست نرمش رو به نیش کشید و ناله خفیفی از طرف جونگکوک دریافت کرد:
- میخوام حست کنم. جلوت کنترل خودم برام خیلی سخت میشه.
جونگکوک لبهاش رو بوسید. پسر بزرگتر توی بغلش پرید و پاهاش رو دور کمرش حلقه کرد. لبهاش رو محکم روی لبهای دوست پسرش فشرد. جونگکوک به طرف اتاقش رفت. تهیونگ با حس دستهای پسر کوچکتر که باسنش رو چنگ میزد آهی کشید و زیر لب بدون کنترل نالید. جونگکوک همونطور که دستش رو روی باسن پسر حرکت میداد، زبونش رو با اشتیاق داخل دهنش فرستاد و روی زبونش کشید.
روی تخت خوابوندش. به طرف کشوی دراور رفت و قبل از این که لوب و کاندوم رو برداره پیراهنش رو درآورد. برگشت و روش خیمه زد:
- داری دیوونم میکنی کیم تهیونگ.
پیراهن تهیونگ رو هم در آورد:
- تنها کاری که کردی بوسیدن گردنم بود و حالا دیکم مثل چی برای حس کردنت هارد شده.
روی خط فکش بوسههای خیسی نشوند و لبهاش رو روی پوستش به سمت نرمه گوشش کشید. نرمه گوشش رو مکید و گاز گرفت. نفس گرمش به پوست پسر برخورد میکرد و باعث میشد احساس کنه تمام بدنش داره گُر میگیره.
جونگکوک کمی پایینتر رفت:
- بدنت خیلی جذابه بیبی.
پوست گردنش رو لیسید و همون قسمت رو به دندون کشید. بوسههاش رو تا قفسه سینش ادامه داد و نیپل سفت شدهش رو محکم مکید که باعث شد پسر هاتی که حالا کاملا زیر بدنش بود، ناله خفهای کنه. پاهاش رو بین پاهاش جا داد، بوسههاش رو پایینتر برد و وقتی به پایینتنهش رسید، شلوار و باکسرش رو با هم از پاش درآورد. مستقیم سرش رو بین پاهاش برد، بالزش رچ مکید و انگشتش رو به طرف ورودی پسر کشید.
لبهاش رو دور عضو دردناکش کشید و شروع کرد به عقب و جلو کردن سرش و کم کم سرعتش رو زیاد کرد. کم کم پریکامش رو توی دهنش احساس کرد. دستهای تهیونگ حالا توی موهاش بودن و هر باری که جونگکوک آلتش رو عمیقتر فرو میبرد، از سر لذت بیشتر چنگشون میزد.
جونگکوک لوب رو برداشت و سه تا از انگشتهاش رو آغشته کرد و بعد گوشهای روی زمین رهاش کرد. یکی از انگشتهاش رو روی ورودی پسر کشید و سرش رو عقب برد تا نفس بگیره. بعد دوباره جلو رفت و دیکش رو روی یه خط صاف از پایین تا بالا لیسید. انگشتش رو آروم توی ورودی پسر فرو برد و باعث شد پسر از درد بناله:
- فاک! جونگوک.... من دارم... آه...
از حس خوب زبون پسر روی عضوش و انگشتش که داخلش عقب و جلو میشد به بدنش پیچ و تاب داد و دو طرف باسنش رو به هم فشار داد. اما جونگکوک یه انگشت دیگه اضافه کرد و دوباره دیکش رو توی دهنش فرو برد. این بار با ریتم تندتری شروع کرد به عقب و جلو کردن انگشتهاش.
کم کم پاهای تهیونگ شروع کردن به لرزیدن. لرزش پاهاش شدت گرفت و با داد بلندی کامش رو توی دهن دوست پسرش ریخت. جونگکوک آروم سرعتش رو کم کرد و وقتی متوقف شد، انگشتهاش رو بیرون کشید. با صدای بم و خشداری گفت:
- وقتی به اوج میرسی خیلی جذاب میشی. و فاک، خیلی خوشمزهای.
پوزخندی روی لبهاش جا خوش کرد و دوباره روی بدن پسر خزید.
پسر بزرگتر لب زد:
- پس بذار منم ببینم.
و یه بوسه پر حرارت و آشفته دعوتش کرد. زبونهاشون روی کشیده میشدن و با هم به رقص در اومده بودن. جونگکوک بدنش رو روی بدن تهیونگ رها کرد. تهیونگ تقلا کرد، و با این که براش سخت بود اما جاشون رو عوض کرد و روی پسر قرار گرفت. و بعد بدون وقت هدر دادن به سمت دیکش پایین رفت.
- بیبی، اگر تو برام ساک بزنی، همش 10 دقیقه طول میکشه تا بیام.
- منم میخوام طعمتو بچشم.
جملشو اغواگرانه ادا کرد تا دمای بدن پسر رو هر چه بیشتر بالا ببره. شلوار و باکسرش رو از پاهاش بیرون کشید.
وقتی دیکش رو توی دهنش فرو برد جونگکوک غرید:
- فاک تهیونگ، فاک.
تهیونگ زبونش رو دور کلاهک عضوش چرخوند و بعد شروع کرد به بالا و پایین بردن سرش. زبونش رو محکم روی دیکش فشار میداد.
جونگکوک نگاه مستش رو به تهیونگ داد:
- خیلی خوب انجامش میدی بیبی.
با دهنش که دور دیک دردناکش رو احاطه کرده بود، و دستش که پایینتر روی عضوش حرکات دهنش رو دنبال میکرد، همش 15 ثانیه طول کشید تا بدنش بلرزه و کامش رو بیرون بریزه. وقتی مایع گرمش رو داخل دهنش ریخت، بلند شد، دست پسر رو گرفت و به طرف خودش کشید. لبهاش رو با اشتیاق بوسید. بدون شکستن بوسه خوابوندش، و دوباره روش قرار گرفت. لب پایینش رو به نیش کشید، مکید و گاز گرفت.
بعد از میک اوت پر حرارت و از سر احتیاجشون که زیاد هم طول نکشیده بود، جونگکوک دوباره پایینتر رفت، لوب رو برداشت و انگشتهاش رو داخلش فرو برد. نیازی نبود پاهاش رو براش باز کنه، چون تهیونگ همین الآنش هم پاهاش رو براش باز کرده بود، و با اشتیاق منتظر بود تا پسر کوچکتر سوراخ تنگش رو با انگشتهای کشیدهش تصاحب کنه.
جونگکوک بدون هشدار دو تا از انگشتهاش رو محکم داخل فرو کرد و بعد مثل قیچی حرکتشون داد:
- دور انگشتام که خیلی تنگی. نمیتونم صبر کنم که ببینم وقتی دیکمو میکنم توی سوراخت چطوری میشه بیبی.
پسر بزرگتر حالا دوباره بی اختیار شروع کرده بود به نالیدن:
- فاک، کوک... آه.
تهیونگ همونطوری که بدنش از حس خوب میلرزید فقط میتونست مثل گربه، ناله کنه. جونگکوک انگشت سومش رو هم به داخل سر داد و سرعتش رو کم کرد تا اجازه بده تهیونگ بهش عادت کنه:
- برام خیلی هارد و خیس شدی.
دیکش رو توی دهنش کرد تا باعث شه دردش رو یکم با غلبه لذت تسکین بده. تهیونگ ناله خفهای کرد.
وقتی جونگکوک احساس کرد درد تهیونگ یکم آروم شده، دوباره شروع کرد به عقب و جلو کردن انگشتهاش کرد. و وقتی مطمئن شد به اندازه کافی سوراخش رو برای دیکش آماده کرده، کاندوم رو گذاشت و به لوب آغشتهش کرد. بین پاهاش پسر قرار گرفت، عضوش رو چند بار روی ورودیش کشید و تنظیمش کرد. آروم واردش شد. آروم آروم پیش میرفت تا درد رو براش قابل تحملتر کنه.
وقتی کامل واردش شد، با دیدن چهره آشفته و جمع شده از درد تهیونگ، روش خم شد، و تمام صورت و لبهاش رو بوسید:
- خوب داری پیش میری بیبی. نفس عمیق بکش.
لبخند محوی گوشه لب تهیونگ جا خوش کرد. لب زد:
- تو عالیای کوکی.
پسر کوچکتر هم در جواب لبخند زد:
- همهش بخاطر توئه.
انگشتهاش رو بین موهای پسر فرو برد. سرش رو جلو برد و هر دو شروع کردن و با ولع هم رو بوسیدن. بعد از دو دقیقه بوسه شیرین، جونگکوک حرکاتش رو با سرعت آروم شروع کرد. بی اختیار هر دو از حس سوزشی که توی شکمشون ایجاد میشد آه عمیقی کشیدن. پسر کوچکتر سرش رو توی گودی گردن تهیونگ برد و روی پوستش لاو بایت نشوند.
دستهای تهیونگ روی کمر جونگکوک به حرکت در اومدن. سرش رو محکمتر به بالشت فشرد. حالا کم کم حس لذت داشت جای درد رو میگرفت. ناله کرد:
- فاک، کوک...
یه بار، دو بار، سه بار. تمام بدنش از حس دیک بزرگی که حالا با ریتم سریعتری داخلش کوبیده میشد گُر گرفته بود و انگار داشت توی آتش میسوخت.
جونگکوک کمرش رو صاف کرد، پاهای پسر رو بلند کرد و روی شونههاش گذاشت. پوزیشن جدید بهش اجازه میداد بتونه بیشتر عضوش رو به داخل سر بده و بیشتر تنگی لولهای پسر رو دور دیکش حس کنه. غرید و سرش رو به عقب خم کرد.
به پاهای تهیونگ چنگ زد و سرعتش رو بیشتر و بیشتر کرد. محکمتر داخلش کوبید. صدای برخورد بدنهای خیسشون فضای اتاق رو پر کرده بود. تهیونگ بدون کنترل آه میکشید و از درد همراه با لذت از ته گلو ناله میکرد. ملحفه روی تخت رو انقدر محکم چنگ زد که رنگ سر انگشتهاش سفید شد.
جونگکوک با صدای خشدار و لرزون لب زد:
- فاک.
احساسی که درونش میجوشید بیش از حد بدنش رو به وجد میاورد. نزدیک بود، و میدونست پسر بزرگتر هم نزدیکه چون بی وقفه دور دیکش به خودش میپیچید. دستش رو دور عضو پسر حلقه کرد و با همون سرعتی که خودش رو توی سوراخ متورمش عقب و جلو میکرد، دستش رو هم حرکت داد.
وقتی دید پسر که بیش از حد تحریک شده چطوری داره به خودش میپیچه غرید:
- آره بیبی، برام بیا.
تهیونگ با حالت گریه اسمش رو صدا زد:
- جونگکوک!!!
و کامش رو روی دست پسر و شکم خودش ریخت. پسر کوچکتر هم خیلی وقت نیاز نداشت تا به اوج برسه. همین الآنشم با حرکت پسر روی دیکش و زیباییش، و نالههای تحریک کنندهش نزدیک بود. برای بار آخر خودش رو به ورودی پسر کوبید، داد بلندی کشید و دیکش رو از شر کامش خلاص کرد. با احساس لذت اوج زیر لب کلمات نامفهومی رو گفت. عضوش رو بیرون کشید، و بدنش رو روی پسر برد. لبهاش رو به بوسه شیرین و پر ولعی دعوت کرد. لبخند زد:
- چطوری میتونی انقدر خوب باشی؟
تهیونگ خندید:
- نه به اندازه تو.
دستهاش رو دور جونگکوک حلقه کرد:
- میدونستی الآن روی کامم دراز کشیدی؟
- شت راست میگی، باید اول لیسش میزدم.
هر دو خندیدن و جونگکوک دوباره لبهای پسر رو بوسید. کمی عقب رفت و هر دو با عشق به هم خیره شدن.
جونگکوک با صدای آرومی زمزمه کرد:
- برام مثل فرشتههایی ته. خیلی دوست دارم.
تهیونگ روی لبهای پسر زیر لب گفت:
- منم دوست دارم کوکی.
و لبهاش رو توی دهنش کشید و بوسید. پسر کوچکتر کمی عقب رفت و بلند شد. به تهیونگ هم کمک کرد که بلند شه و به زحمت به طرف حمام قدم برداشتن. دوش مختصری گرفتن و لباس تمیز پوشیدن. دوباره برگشتن و روی تخت کنار هم دراز کشیدن. تهیونگ پاهاش رو بین پاهای جونگ.کوک قفل کرد. نیازی نبود کلمهای بینشون رد و بدل شه، توی اون لحظه نگاههاشون از هر کلمهای رساتر بود. چشمهاشون با هم حرف میزد.
دیگه چی بیشتر از این که کسیو که دوستش دارن و اونم دوستش داره توی آغوششون داشته باشن، میتونستن بخوان؟سخن مترجم:
خب دیگه پاشین عرق پیشونی رو پاک کنین یه لیوان آب بخورین قشنگ :) دوشم لازم بود بگیرین. آره. یه فول پارت اسمات تا حالا ننوشته بودم. طاقب فرسا بود واقعا. هم از نظر این که کلا ترجمه اسمات از عادی سختتره، و هم... آره از همون نظر خاک بر سریای که دارین فکر میکنین بهش XD
البته میدونم شماها که اصلا با این چیزا منقلب نمیشین، اصلا هم پارتای اسمات آمار دانلودش دو برابر نمیشه. اصلا. لایک... اصلا امکان نداره. نو وی.
از اینهمه توجه جونگکوک به تهیونگ که حواسش هست دردش نیاد سافت میشم. البته اون فیکایی که کلا عین خیالش نیست یهو تا ته میکنه تو هم خوشم میاد انکار نمیکنم :))) ولی خب اینم سوییته. کلا کاپل سوییتین. بعد این فیک یه فیک خشن ترجمه میکنم. زیادی سافت شدین. خوب نیست.
خب امیدوارم خوشتون اومده باشه و مثل همیشه نظرای قشنگتونو میخونم.
VOUS LISEZ
TOUCH OF THE POOR
Roman d'amour🥀🌪 دو تا آدم، از دو تا دنیای کاملا مختلف. یکی درحال زندگی کردن، اونیکی فقط دنبال زنده موندن. جئون جانگ کوک، معاون شرکت اتومبیل JK، دوست داره همه رو زیر کنترل خودش بگیره، و تا حالا موفق هم بوده و فکر میکنه از این به بعدم خواهد بود چون یه آدم ثرو...