میدونم

9.5K 1.4K 189
                                    


وقتی تهیونگ بعد از چند دقیقه از انباری بیرون اومد، جیمین و سوکجین رو دید که دارن با بقیه صحبت می‌کنن. لبخند گرمی زد و به طرفشون رفت تا بغلشون کنه:
- دلم براتون تنگ شده بود بچه‌ها.
هردو رو همزمان بغل کرد و اونها هم متقابلا بغلش کردن.
سوکجین لبخند کوچیکی زد:
- ما هم دلمون برات تنگ شده بود ته.
جیمین با خوشحالی و صدای نسبتا بلند گفت:
- بیاین یچیزی بنوشیم، به حساب جونگ‌کوک.
همه خندیدن. تهیونگ به جونگ‌کوک که داشت سوجوی توی دستش رو سریع می‌نوشید نگاهی انداخت. با دیدنش لبخندش محو شد، نگرانش بود، ولی توی اون لحظه کاری از دستش بر نمیومد. پس اونم یه آبجو برداشت و کنار بقیه پشت میز نشست.
جیمین با خنده کوچیکی پرسید:
- خب جونگ‌کوک، از اینکه داره 24 سالت میشه چه احساسی داری؟
- باید احساس متفاوتی داشته باشم؟
لحن طعنه آمیز صداش باعث شد تقریبا همه چشم‌هاشون رو تو حدقه بچرخونن.
- چرا تو روز تولدت انقدر بدعُنُقی؟ 
سوکجین زیرلب گفت:
- خدا رو شکر حداقل نوشیدنی داریم.
ولی همه تونستن صداش رو بشنون چون اون موقع صدای آهنگ خیلی بلند نبود.
جیمین با یه لحن هیجان‌زده پرسید:
- راستی ته، عکسبرداریت چطور بود؟ بهمون نگفتی.
هر دو یادشون رفته بود از تهیونگ راجع بهش بپرسن.
- عالی بود! فکر کنم کارمو خوب انجام دادم.
هوسوک خندید:
- فکر کنی؟ ترکوندی، همه رو حیرت‌زده کرده بودی.
تهیونگ لبخند خجالت‌زده‌ای کرد.
سوکجین به جونگ‌کوک نگاه کرد و نگاه خیره‌ش باعث شد یک ثانیه بعد جونگ‌کوک هم نگاهش بهش بیفته:
- امیدوارم خوب بهش حقوق داده باشی.
جونگ‌کوک پوزخند زد:
- دادم.
تهیونگ پرسید:
- اوه، تو پولو واریز کردی؟
جونگ‌کوک سرش رو به نشونه تأیید تکون داد.
- کلا یادم رفته بود. ممنون جونگ‌کوک.
جونگ‌کوک زیرلب گفت:
- خودت بدستش آوردی.
و آخرین جرعه سوجوش رو سر کشید. با حالت کلافه‌ای از جاش بلند شد، به طرف بار رفت و یکی دیگه برداشت.
اینگوک آه عمیقی کشید:
- این چشه؟
یونگی پوزخند زد:
- از وقتی از انباری اومده بیرون این شکلی شده.
و نگاهی به تهیونگ انداخت. تهیونگ حلقه انگشت‌هاش رو دور بطری سوجوی توی دستش محکم‌تر کرد و به یونگی خیره شد:
- جدا تو مشکلت با من چیه؟
یونگی دوباره نیشخند زد و شونه‌هاش رو بالا انداخت:
- همینطوری گفتم.
- نه، همینطوری نگفتی. یجوری رفتار می‌کنی انگار نمیخوای من و جونگ‌کوک دوست باشیم. اینکه ما دوستیم مشکلش کجاشه؟
- میدونی مشکلش کجاشه تهیونگ؟
اینبار صداش رو یکم بالا برده بود:
- اینه که اینطوری بهت وابسته میشه و وقتی تو ولش کنی و بری، اون...
- یونگی!
صدای جونگ‌کوک بود. اخم کرده بود:
- تو چته؟
- من فقط سعی دارم هواتو داشته باشم کوک.
- نمیخوام هوامو داشته باشی. یا راحتش بذار یا جدی جدی پرتت میکنم بیرون.

همه از حرف و صدای پر از خشمش خشکشون زده بود. تا وقتی جونگ‌کوک دوباره برگشت و سرجاش نشست همه سکوت کرده بودن. یه جرعه بزرگ از سوجوش نوشید و به تهیونگ که همین الآنشم داشت با چشم‌های گرد شده نگاهش می‌کرد، نگاهی انداخت.
اینگوک برای اینکه جو رو عوض کنه گفت:
- خب، بیاین کیکو بِبُریم که فضا رو عوض کنیم.
و رفت تا کیک رو بیاره.

TOUCH OF THE POORTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang