[Vote&Cm]
با افتخار و غرور توی راهروی کالج قدم برمیداشت.
کلاس اولش با خانم میلبورن بود.
نگاه دیگه ایی به برگه راهنمای کالج انداخت و بعد به کلاس مورد نظرش رسید.
در کلاس نیمه باز بود و استاد هنوز نیومده بود.
با خیالی راحت وارد کلاس شد و بدون اینکه به بچه های کلاس نگاه کنه سریع خودشو به یه صندلی خالی رسوند.
کولشو روی پاش گذاشت و نفس عمیقی کشید.
کمی به اطرافش نگاه کرد....
آدمای مختلف از نژاد ها و کشور ها و غاره های مختلف ..
جمعی از انسان های مختلف که برای دانش زیر یک سقف جمع شده بودن!
زین نگاهشو چرخوند و به دختری رسید که داشت نگاهش میکرد. سریع نگاهشو از دختر گرفت ....
نمیخواست سوتفاهمی پیش بیاد.
گوشیشو از جیب شلوار جینش دراورد و به ویل تکستی داد با مضمون
" اولین روز مدرسه چطوره؟"
بعد از فرستادن پیام اونو خاموشش کرد و توی مشتش نگه داشت.
حس زیاد خوبی نداشت که داره با یه بچه مدرسه ایی قرار میذاره..!ولی خب ترجیح داد امروز هیچ حس بدیو با خودش همراه نکنه.
دقایقی گذشت تا خانم میلبورن به کلاس اومد.
خانم میلبورن زنی حدودا چهل ساله موهای بِلوند کوتاه و با استایل همیشگی یعنی کت و دامن ، با لبخند وارد شد و کیفشو روی میز گذاشت و مشغول سلام کردن به دانشجو های جدیدش شد.همینطور که داشت صحبت میکرد و از روند کاریش توضیح میداد ناگهان در کلاسش زده شد و این قامت لیام بود که جلوی در نمایان شد.
" بفرمائید؟"
میلبورن خطاب به لیام گفت و لیام لنگون لنگون وارد کلاس شد.
" هی ببخشید که دیر کردم.."
و بعد به طرف تنها صندلی خالی کلاس که از قضا پشت صندلی زین بود حرکت کرد.
اما همون موقع با صدای استاد ایستاد
" اول اینکه میشه اسمتون بپرسم؟"
لیام برگشت و گفت
" پین هستم.. لیام پین! "
میلبورن سری تکون داد و گفت
" و برای چی اولین کلاستو تاخیر داشتی؟"
لیام هوفی کشید و گفت
DU LIEST GERADE
[•••Two Ghosts•••] [ Z.M][L.S][N.Sh]
Fanfiction[ما بِه تَن دوئیم وَ اَندَر روح یِک.....!] . . . . . .