.
.
.
.
.
.
."خیلی خب!
بسه بلند شین کلی کار داریم که باید بهشون برسیم."کین با صدای بلندی گفت و به جمع چندین نفره کنار آتیش پیوست.
همه از گیتار زدن چند دقیقه پیش لیام مات و مبهوت مونده بودن و خوده اون پسر..
حتی نمیتونست نفس بکشه!
عجیب ترین اتفاق عمرش رو رقم زده بود و هضم این موضوع خیلی براش سخت بود.
کین به آهستگی کنار لیام اومد و گیتارو از بین دستای لرزون لیام بیرون کشید و به سر انگشت های قرمز و باد کرده اون پسر خیره شد.
- " پین بلند شو..! تو یه ماموریت داری"
مرد گفت و این نگاه لرزون لیام بود که با تردید بالا اومد.
" بله..بله اقا"
لیام تند گفت و بلند شد و خاک پشت لباسشو تکوند. به سمت سوله بزرگش که صد متر اون طرف تر بود قدم برمیداشت و ذهنش فقط مشغول این بود که... چرا زینو اونجا دیده..
اینا همش خیال بود؟
یا شاید داشت حسی به زینـ... نه نه هرچی بود این یکی نبود!
نفس عمیقی کشید و در بزرگ وآهنی سوله رو باز کرد و داخلش شد.
کلید برق رو زد و بعد کل اون سوله روشن شد
لیام به آهستگی به سمت جلیقه ضد گلوله روی میز بزرگ وسط اتاق رفت و همزمان که داشت اونو روی سرش میکشید تا تنش کنه ، در باز شد و افراد کین یکی یکی وارد شدن و در اخر خوده اون مرد مسن داخل شد.
ماموریت امشبشون باید محرمانه و بدون افراد اضافه انجام میگرفت.
کین ایستاد و چند بار روی میز آهنی وسط زد تا حواس همه بین اون هرج و مرج، جمع بشه.
" خیلی خب به من گوش کنین!"
بلند گفت و حالا همه نگاها روی اون مرد بود.
" ماموریت امشب مثل همیشه نیست.
باز مثل قضیه چند ماه پیش یکی بهمون شک کرده و اون ادم ، قاضی کل دادسرای شیکاگوست."همه کمی ترسیدن.. اون ادم کم کسی نبود و اگه به هر دلیلی دستیگر میشدن یا لو میرفتن کارشون ساخته بود.
" نگران چیزی نباشید تمام دوربینای اطراف خونه از پنج دقیقه قبل رفتنتون از کار میوفته و نهایت تا نیم ساعت وقت دارید.. تاکید میکنم نیم ساعت!
هرچه زودتر باید کارشو بسازین و بیاین بیرون و سریع با ماشینی که دوتا خیابون بالاتر براتون کار گذاشتم فرار کنید.
کسی توی خونش نیست و نگهبان مرخصی گرفته
و نکته بعدی...
همونطور که میدونید کسی که وسیله ای ازمون جا بگذاره حتی یک اثر انگشت.. سرش بریده میشه بدون هیچ شک و رحمی!
STAI LEGGENDO
[•••Two Ghosts•••] [ Z.M][L.S][N.Sh]
Fanfiction[ما بِه تَن دوئیم وَ اَندَر روح یِک.....!] . . . . . .