.
.
.
.
.
.
.گوشی موبایل تو دست میکی شل شد..
به زور با کسی که پش تلفن بود حرف میزد._" نه.. نمیدونم خبری ندارم باور کن!"
هی این چند تا کلمرو تکرار میکرد و بعد از دقیقه ایی تلفونو قطع کرد و نفس عمیقی کشید.
لیام که تا اون موقع با اخم بهش خیره بود سریع پرسید
" کی بود؟"
میکی مردد سرشو بالا اورد و گفت
"یکی از همکارای همین پسری که اون شب اجارش کردم"
زین هینی کشید و کمی عقب رفت.
همشون ترسیده بودن...
لیام دوباره گفت
" خب چی میگفت؟ "
میکی آبِ دهنشو قورت داد و گفت
" عام.. میگفت از الکس خبری دارم یا نه..!
مثل اینکه اسم این پسر الکسه..
میگفت دو شبه خونه نرفته و خانوداش نگرانن"زین دستشو روی صورتش گذاشت و گفت
" دیدین؟
خانوداه داره و شما میخواین جسدشو همینطوری سر به نیست کنین!"لیام که عصبی بود و تا حد کافی غر زنای مالکو تحمل کرده بود سریع به سمت زین حمله ور شد و یقشو گرفت و به دیوار پشتش چسبوند و با لحن دارک و عصبی ایی گفت
" بسه!
مالک اون مرده و ما مسئول قتل فاکیشیم!
یه لحظه به اون مغز کوچیکیت این فکرو راه بده که اگه با پای خودمون جسدشو ببریم پیش پلیس میندازنمون زندان!بابت غلطی که خوده این پسر کرده هممونو میندازن زندان!
منظورم از هممون خودتم هستی توهم پات گیره پس بجای اینکه دائم به همه عذاب وجدان بدی یکم همکاری کن!"
زین ترسیده به صورت عصبانی لیام که ازش اتیش میبارید نگاه کرد و سری تکون داد .
کسی حرفی نمیزد و فقط نگاه میکردن به اون نمایش خیره بودن.
لیام یقه زینو ول کرد و به سمت جمع برگشت و خیلی جدی شروع به حرف زدن کرد
" همین امشب باید جسدو ببریم معدن!
نباید تا صبح طولش بدیم باید همین امشب تمومش کنیم "همه سری تکون دادن و زین هم فقط پلکاشو رو هم فشرد.
همون موقع نایل ازشون خواست که عقب بایستند و خودش و شان مشغول پاک کردن اثر انگشت ها از روی جسد شدن.
لیام سوئیچ ماشینو توی مشتش گرفت و گفت
" میرم ماشینو بیارم دمه در شماها هم جسدو در سکوت ، تاکید میکنم سکوت.. بیارین تو ماشین. "
YOU ARE READING
[•••Two Ghosts•••] [ Z.M][L.S][N.Sh]
Fanfiction[ما بِه تَن دوئیم وَ اَندَر روح یِک.....!] . . . . . .