حوصله سربر
این دقیقا چیزی بود که تو ذهنم میچرخید
میگفتن کتابامون هنوز نرسیده
و میدونستم اینجوری میخواست بشه به خاطر همین یه کتاب با خودم آورده بودم که بخونم
ولی ترجیح دادم بقیه رو نگاه کنم تا شاید بفهمم چجور آدمی ان و البته...
حرف بزنم
همونطور که بقیه زیاد میگن... همه جور آدمی پیدا میشدیکی از کسایی که جلو بود کل دندون هاش ارتودنسی شده بود و به خاطر همین فکش یه خورده جلو اومده بود با موهای چتری که نمیزاشت ابرو هاش دیده شه.
"پاک و سالم" این دقیقا چیزی بود که با دیدن دختر باحجابی که اون جلوها بود به ذهنم رسید.
دوتا دختر نیمکت دوم مثل من قد کوتاه و زیادی ساکت بودن و معلومه از قبل همدیگه رو میشناختن چون هی تو گوش هم پچ پچ میکردن.
نیمکت سوم دقیقا برعکس بود. شلوغ و پرسرو صدا! یکیشون معلوم بود که یه خورده مغروره ودرسخون و البته ناراضی از رشتش. اون یکی هم بنظر کمی منحرف و بیخیال میومد.
کلی باهاشون حرف زدم.کسی که کنارم نشسته بود... زیادی مسلمون بود که هیچ اعتراضی نداشتم و میگفت درسش خیلی خوب نیست.
پشت سرم... یه منحرف خوشگل به تمام معنا بود که خیلی کم درس میخونه درست مثل... آدمای (به قول بابام) جلف تو فیلما؟
YOU ARE READING
How did we get here
Non-Fictionفقط... نوشتن اتفاقات زندگیم و... ووت مهم نیست خوشحال میشم کامنت بزارین(البته اگه کسی بخونتش)