وسطاش...؟/1398/8
میشه گفت یهویی صنم یه چنتا کار کرد و چنتا از نقاشیاشو نشون داد که شد سوگلی دفتر مدیر
تو کلاس های عمومی معمولا دبیرا منو خیلی زرنگ میدونستن و کلاس های خصوصی هم اون اولاش به منو صنم میگفتن دوتا استاد
خیلی حس خوبی بود کلا
نمیدونم از اینکه بچه زرنگ کلاس باشم؟ یا اینکه اسمم با صنمم یه جا میاد؟آره خلاصه از وقتی صنم یه خورده تو مدرسه پررنگ تر شد دیگه کمتر میدیدیمش
یا داشت واسه دفتر مدیر یه طرح جدید میزد
یا داشت به کارای مراسم جدید کمک میکرد...
ولی خب بیام و نامردی نکنم خیلی وقتا هم پیشمون بود به هرحال تنها کسیه که باهاش راحتتر بودم پس حق داشتم!

YOU ARE READING
How did we get here
Non-Fictionفقط... نوشتن اتفاقات زندگیم و... ووت مهم نیست خوشحال میشم کامنت بزارین(البته اگه کسی بخونتش)