1398/7/8
دوباره
دوباره کلی از بچه ها جاهاشونو عوض کردن
هم تختیم نیومد
فک میکردم دیر کرده ولی غایب بود...بازم بیکار بودیم
همونطور که مقنعم رو درآورده بودم تا هوایی به موهای کوتاهم بخوره کتابمو در آوردم، عینک گردم رو زدم و شروع کردم به خوندن تا اینکه حس کردم یکی زل زده بهم
چیزی نگفتم و ادامه دادم به خوندن کتابم ولی تا یه ربع همین وضع بود که برگشتم و دیدم دختری که پایین موهاش رنگی و همیشه کلش تو کیفش بود داره نقاشی میکشه
و از اونجایی که سمت من نشسته بود...
وایسا ببینم-
داشت نقاشی منو میکشید؟
VOCÊ ESTÁ LENDO
How did we get here
Não Ficçãoفقط... نوشتن اتفاقات زندگیم و... ووت مهم نیست خوشحال میشم کامنت بزارین(البته اگه کسی بخونتش)