19

20 7 16
                                    

اوکی باورم نمیشه چنتا دوست بیشتر!
بنظر بچه های خوبی میان و خب... میشه گفت تقریبا تو درسا هم همچین بد نیستن
دیگه به جز زمانایی که دبیرا نبودن همیشه باهم بودیم
الان پیشرفت کردم از روی نیمکت... مینشستم رو میزِ نیمکت. قشنگ همه رو هم میبینم😎😂
امروز هیچی نیاورده بودم...و داشتم میمردم از گشنگی :')
_بچه هاااا میگن بوفه خوراک لوبیا آورده
اوکی. اینجا فهمیدم من واقعا خوش شانسم! ولی خب حقیقتا پول نداشتم و این ته بدشانسیه
مهتا، پیشنهاد داد بریم بیرون،دست ملینا رو گرفت و به زور بلندش کرد
صنمم که خودش بیرون از کلاسه معمولا هم با اون دوستاش که از یه کلاس دیگه ان.ایش
خب من... ترجیح میدم خیلی از کلاس در نیام و الانم که پول ندارم فقط بیخیالش
صنم: نمیای بریم؟ همه دارن میرن؟
_خب نه بیخیالش حسش نیس
صنم: گشاد بازی درنیار بلند شو دیگه
_طول میکشه تا مقنمو سر کنم
صنم: باشه
و رفت
رفت...
رفت؟ واقعا؟؟انقد راحت؟؟؟
پوففف
بیخیال

How did we get hereDove le storie prendono vita. Scoprilo ora