5

38 7 10
                                    

"واقعا سرحال" کسایی که اون وسط نشسته بودن... واقعا سرحال بودن و هی سربه سر بقیه میذاشتن؛ البته فقط دوتاشون.
یکیشون خیلی انگار حوصله نداشت
و اون یکی... فقط تونستم یه خورده صورت خوشگلش و پایین موهاشو ببینم که رنگ شده بود چون کلش رو کرده بود تو کیف شل و ولش و انگار خوابیده بود. در نگاه اول گفتم که... این از همون دختراس!

خیلی سعی نمیکردم به کسایی که اونور کلاس توجه کنم چون به نظر وضعشون خیلی خوب نبود...
البته به جز اون دوتایی که جلو بودن و حتی یک کلمه هم حرف نمیزدن و کسی رو نگاه نمیکردن. چهار نفر بعدی هم به نظر میومد سریع دوست شدن و سرحالن
یکی اون آخر... خیلی خوشگل بود. چشماش هم رنگی بود با موهای بلند...
کناریش هم که حس میکردم یجورایی از همون پسر باز هاس از کنارش جم نمیخورد. اوناهم انگار از قبل همو میشناختن.
خوش به حالشون

How did we get hereWhere stories live. Discover now