18

17 7 9
                                    

احساس تنهایی میکردم
صنم تازگیا با بچه های سمت چپ کلاس گرم گرفته بود و خب...
حس میکردم باز تنها شدم فقط وقتای زنگ انگار میومد و اجباری مینشست پیشم
_مرضیه بیا اینجا دیگه چرا تنها نشستی
اینو دختر مو چتری با اورتودنسی سمتم گفت
"چرا که نه از خدامه" البته عمرا بتونم اینو بگم.ذهنمه👀
6 نفر رو دوتا نیمکت یکم...
اینم اولین ملاقات من با این 4 نفر بود
من حرفی نزدم ولی خب...
هنوزم اولین ملاقات به حساب میومد

How did we get hereWhere stories live. Discover now