20

16 5 8
                                    

سرم روی میز بود و تو خواب و بیداری بودم ولی میتونستم صدای ملینا رو بشنوم که دوباره یه قضیه دیگه از زندگی و روابط پیچیدش تعریف میکنه برا بقیه به خاطر همین ترجیح دادم به خواب بزنم خودمو
صنم هم خب...نیومده بود هنوز
به ساعت مچیم نگاهی انداختم
عجیبه... همیشه این موقع تو کلاس بود
همون لحظه، هم سرویسیش زهرا با سر و صدا اومد که باعث شد سرمو بیارم بالا ولی صنم پیشش نبود
نکنه غایب بود؟ نه بابا شاید خواب مونده
همچینم عجیب نبود. خواب میموند و با مامان باباش دیرتر میومد
سرمو دوباره گذاشتم رو میز و سعی کردم یکم دیگه بخوابم ولی بعد از چند دقیقه با کوبیده شدن در کلاس به دیوار دوباره با زجر سرمو بلند کردم
"من اومدممممم لازم نیست خم بشید راحت باشید راحت باشید "

_کجا بودی پس؟ فک کردم خواب موندی
صنم : پیش دوستام بودم
_آها...

از این دوستاش خوشم نمیومد
اصلا.
خیلی از مواقع اینجوری بود که من میومدم کلاسو میدیدم صنم نیست بعد میرفتم تو راهرو میدیدم با دوستاش نشستن جلو در کلاس 11 گرافیک و بعد از  گفتن جمله " احیانا نمیخوای یکمم بیای اینور ؟"  دوباره برمیگشتم کلاس

( الانم که فکرشو میکنم... نهههه چرا همچین چیزی گفتممممم)

How did we get hereTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang