1401/8
ناراحت بودم که نمیتونستم مثل بقیه برم تو خیابون البته بیشتر عصبی بودم
وقتی حس کنی لازمه که کاری رو انجام بدی ولی نتونی... واقعا حس گندی داره
تا میتونستم استوری میذاشتمو با خانواده و فامیل بحثم میشد .شاید اذیت میکرد ولی ازش راضی بودم
چقد این مدت نگران همه بودم... از دوستای دانشگاهم مثل صنم کلهشق گرفته تا دوستای مجازیم وقتی یه مدت آفلاین میموندن همه پنیک میکردن نکنه اتفاقی افتاده باشه چون یادمه یدفعه یکیشون با صورت زخمی برگشته بود و من هنوز هیچ غلطی بکنم.توی دانشگاه مخصوصا کلاس ما اتحاد خاصی بود و همه اعتراضات و کارارو باهم انجام میدادیم پس مشکل خاصی برامون پیش نمیومد
YOU ARE READING
How did we get here
Non-Fictionفقط... نوشتن اتفاقات زندگیم و... ووت مهم نیست خوشحال میشم کامنت بزارین(البته اگه کسی بخونتش)