_این سلولته و اینم لباسها و لوازم شخصیته.
دعوا و جر و بحث بی نظمی راه بندازی من میدونم و تو!
مفهوم؟+بله!
بیحوصله گفت و بعد از خروج مرد، روی
تنها تخت خالی نشست.لباسهایش را عوض کرد و خودش رو بر روی تشک سفت انداخت.
به دیوار های چرک گرفته و کثیف رو به رویش خیره بود و با خود فکر میکرد که چقدر احمقانه و بیرحمانه سرنوشت زندگی اش رقم خورده.
جدا از تمام کسانی که دوست داشت، در گوشه ای از سلول، در بند جرایم سنگین و خشن در زندانی خارج از شهر!
احساس تنهایی مثل جانوری موذی روحش را میدرید.
نگران برادرش بود.
مطمئنا با دیدن ذات واقعی سهون قلبش عمیقا شکسته است و حالا تنها تکیه گاه و خانواده خود را از دست داده.
با خود فکر میکرد چه خوب شد که دی او کنار لوهان است.
دی او پسر قوی و عاقلی است و با محبتی که به لوهان دارد، از او مراقبت میکند.به کای فکر میکرد که روزی که قرار بود کره را به مقصد اتریش ترک کنند، داشت در مورد اینکه بعد از رسیدن به وین و سامان گرفتن اوضاع میخواهد به کیونگسو پیشنهاد بدهد.
می اندیشید!
به لحظه ای که به علت ممنوع الخروج شدن مجبور شد از سه پسر دیگر جدا شود.
به کریسی که برخلاف نسبت خونی، بیشتر از هرکسی برایش پدری کرده.
کاش که کریس واقعا پدرش بود.
چانیول از صمیم قلبش به او افتخار میکرد.و بیشتر از همه به بکهیونی فکر میکرد که تنهایش گذاشت.
بکهیونی که هنوز از عطر تن کوچک و قدرتمندش سیراب نشده بود.
بکهیونی که هنوز تشنه لبخندهای ریز و درشتش بود.بکهیونی که به شدت و عمیقا با تمام وجودش_ سلول به سلول بدنش_دلتنگش بود.
بکهیونی که در قلبش بود ولی در زندگی اش نه!
با حس حضور کسی، چرخی در جایش زد و چشمهایش را بست.
شاید یک خواب عمیق میتوانست نگرانی هایش را بشوید و روحش را آرام کند.
خوابی عمیق و بی انتها! تا به ابد!***
با صدای برخورد پشت سرهم و آزار دهنده باتوم به میله های فلزی سلول چشمهای خسته اش را بیدار کرد.
YOU ARE READING
" UN "
Fanfiction💯💣🔥The killer season 2🔥💣💯 📍کاپل:چانبک( اصلی)، کریسهو ، کایسو، هونهان. 📍ژانر:جنایی،پلیسی، معمایی،رومنس. 📍یکبار در هفته آپ میشه.ووت و کامنت بیشتر باشه تعداد آپ بالاتر میره. 📖قسمتی از متن: "پایش را بیشتر بر روی پدال گاز فشرد و بازدم عصبی اش...