روی تشک سفت تخت دراز کشیده بود و دستهایش را به عنوان حائل چشمانش گذاشته بود و تلاش میکرد نعره های وحشی زندانیان را نادیده بگیرد.
+پارک چانیول ملاقاتی داری!
با شنیدن این جمله بدون اینکه تلاشی برای کنترل کردن نیشخندش بکند از سلول خارج شد.
با پیدا کردن محل ملاقات ها و صحبت با مأمور وارد اتاق کوچکی شدند.
بدون اینکه بر روی صندلی بنشیند توجهش را به کریس داد که بر روی صندلی فلزی، محکم و جدی تکیه زده بود.
همانجا نزدیک به در ایستاد و منتظر شد کریس خودش بحث را شروع کند.
+بهتره حرفامون رو خوب...
اشاره ای به اطراف کرد.
+بشنوی!
و با لحن آرامتر از قبل و چشمهای ریز شده ادامه داد.
چانیول از جمله کمی عجيبی که گفت متوجه منظورش شد و نگاهش را در اتاق چرخاند و با دیدن شنود کوچکی زیر میز پوزخندی زد.
_برای چی میخواستی من رو ببینی؟
+حس کردم وسایل شخصیت لازمت میشه!
کتابات و چندتا چیز دیگه.
اگه چیزی هست که بخوای میتونی بگی و راحت باشی.
من ازشون درخواست یه ملاقات کاملا خصوصی رو کردم.حق با کریس بود.
نباید نشان میدادند که متوجه وجود شنود شده اند و برخلاف خواسته کریس عمل کردند.
چانیول بالاخره رو به روی کریس و پشت میز جای گرفت.
_حال لوهان چطوره؟
کریس پلکی زد.
طوریکه انگار برای بیان کردن موضوعی تردید داشت و در آخر به آرامی حرف آمد:
+همراه با دوستاش برگشتن کره تا یه کم حال و هواش عوض بشه!
چانیول اخمی کرد.
_دوستاش؟
کریس پلکی زد و تایید کرد و این یعنی منظور از دوست همان کسانی بود که چانیول فکر میکرد.
آهی کشید و سعی کرد مکالمه را مثل مکالمه عادی زندانیان دیگر پیش ببرد.
_اون آشغال چی؟
+سهون رئیس پلیس شده!
چانیول سنگین پلکی زد.
حدسش زیاد سخت نبود.
آن مرد کسی نبود که بتواند به راحتی ثروت و قدرت را رها کند و کسی هم از رابطه اصلی سهون و ایم خبر نداشت و او با سوابق خوب، کمی رشوه و پشتوانه قدرتمندی که ایم را حمایت میکرد، به راحتی میتوانست علی رغم سن نه چندان زیادش به راحتی این سمت را به دست بیاورد.
+خودت چطوری؟
کریس نگاهش را از چهره پسر جوان رو به رو اش گرفت.
+کارهای پرونده ات اونقدر که من و وکیلت انتظار داریم خوب پیش نمیره.
فعلا نتونستیم مدارکی پیدا کنیم.چانیول میتوانست از تک تک کلماتی که میشنید کلافگی را احساس کند.
آرام و مطمئن پاسخ داد:
_اشکالی نداره.
و واقعا هم اشکالی نداشت.
این مرد بیشتر از هر پدری به فکر او بود و چانیول میدانست گاهی حتی پدر، مادر ها هم از تلاش برای خوشبختی و فکر کردن به آینده فرزندانشان خسته میشوند.کریس هم یک انسان بود.
حق داشت اگر نمیتوانست و نمیشد.خیره در چشمهای خسته مرد رو به رویش، کاملا جدی ادامه داد:
_نیاز نیست خودت رو به خاطرش سرزنش کنی.
تو بیشتر از هرکسی برای من تلاش کردی!
اشکالی نداره اگه یه بار استراحت کنی یا زمین بخوری!کلمات صادقانه مانند جوی آبی روشن و زلال بر زبانش جاری شدند.
کریس نگاهی به پسر معشوقه از دست رفته اش انداخت.
+یه نفری رو تازگی ها زیاد میبینم.
حسایی رو توی قلبم بیدار میکنه که مادرت سالها پیش پیداشون کرده بود.
به نظرت اگه بخوام خودخواه و عوضی باشم مادرت ازم ناراحت میشه؟چانیول لبخندی زد.
اولین بار بود که کریس از کسی صحبت میکرد.حالا بیشتر شبیه پدر و پسری بودند که بعد از مدتها سکوت تصمیم به شکستن مهر خاموشی دارند.
_اون دلیلی نداره که ازت ناراحت شه!
تو بهترین مردی بودی که براش وجود داشته و حتی تا سالها بعد از مرگش به بچه اش کمک کردی.
با اینکه میدونم چقدر برات سخت بود به بچه زنی کمک کنی که روزی رویای بچه خودت رو باهاش داشتی.
پس نه! اون ناراحت نمیشه!
مطمئنم حتی خوشحالم میشه و از اون آدم تشکر میکنه!کریس قطره اشکی که از چشمهایش فرو چکیده بود را پاک کرد.
+درسته اون همیشه مهربون بوده!
راستش خیلی زوده برای اعتراف بهش اما باید سعی کنم خودم رو جلوش خوب نشون بدم نه؟و خنده کوتاهی کرد.
چانیول بعد از سپراندن مدت های طولانی به خوبی میدانست که این نوعی بحث عوض کردن است و به خواسته او احترام گذاشت.
_درسته باید بتونی کنترلش کنی!
و با دست جایی بین پاهایش را نشان داد.
بقیه زمان کوتاه ملاقات با حرفهای بی سر و ته گذشت.
بعد از صدا زدن اسمش از زبان مأمور و شنیدن جمله "وقتتون تمومه"
از جایش بلند شد.کیسه ای که داخلش چندکتاب و یکسری چیزهای شخصی بود را برداشت و با یک خداحافظی ساده و گرم به داخل سلول چرکش برگشت.
باید در زمان و مکان مناسب کیسه را چک میکرد.
YOU ARE READING
" UN "
Fanfiction💯💣🔥The killer season 2🔥💣💯 📍کاپل:چانبک( اصلی)، کریسهو ، کایسو، هونهان. 📍ژانر:جنایی،پلیسی، معمایی،رومنس. 📍یکبار در هفته آپ میشه.ووت و کامنت بیشتر باشه تعداد آپ بالاتر میره. 📖قسمتی از متن: "پایش را بیشتر بر روی پدال گاز فشرد و بازدم عصبی اش...