🔮Angel Of Doom🔮

238 59 8
                                    


⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️
های های بلو تدی های خوشگلم💙🐻
این بار برخلاف همیشه که آخر فیک براتون پیام میزاشتم گفتم اولش یه سری چیزارو بهتون بگم
اولا عذر خواهی میکنم برای اینکه دیر آپ کردم چون دلیلش این بود که من شرط ووت گذاشتم شرط آپ هم 10ووت هست...
من اولش اصلا برام مهم نبود ووت دادن و این حرفا ولی خب کسی که برای اولین بار میخواد شروع به خوندن
این فیک کنه اول به تعداد ووت ها و خوانندش نگاه میکنه پس من بسیار بسیار نیازمند یاری سبزتون هستم
پس لطفا همین اول قبل اینکه شروع کنید ووت بدید و سایلنت ریدر نباشید بوس به لپ همتون💋💋💋
⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️⚠️

🗡Part : 9🗡
⛓ملاقات با فرشته ی عذاب-اوه سهون..!⛓

صبح که از خواب بیدار شده بود یه صبحانه ی مختصر بهش داده بودن و بعد بهش خبر دادن که دادگاهش فرداعه
الان که شب بود و باید میخوابید از استرس قلب کوچیکش آروم و قرار نداشت...میدونست کریس کارش رو خوب بلده و الکی حرف نمیزنه ولی...ولی نمیدونست چشه...

صبح از طرف پزشکی قانونی دکتری به اسم لی ژانگ اومده بود و بدنش رو معاینه کرده بود ...خجالت میکشید لباسش رو دربیاره...شاید خیلی مسخره بود ولی بازم هنوز خجالت میکشید...بعد اینکه کریس کلی باهاش حرف زد
به اون پزشک اجازه داد... یه سری چیزا نوشت توی دفترش و بدون گفتن حرفی رفت..نمیدونست تشخیص اون پزشک چیه...باور میکنن بهش تجاوز شده یا نه..سعی کرد ذهنش رو پاک کنه و به چیزای خوب و آرامش بخش فکر کنه ولی فایده نداشت...

یاد حرفای کریس افتاده بود که گفته پسر اون مرد از آمریکا اومده...هرچی فکر کرد اسمش رو به یاد نیاورد
حالا استرس روبه رو شدن با اونم داشت...حتما به خاطر پدرش ازش نمیگذشت..
"هوففف لعنتی بسه بسه بزار بخوابم کمتر فکر کن ساکت شو"
نفهمید چقدر با خودش کلنجار رفت و تو جاش وول خورد تا خوابش برد...
********

*کریس..کریس زود نیست الان داری میری؟؟*

*نه عزیزم باید یه سری کاغذ بازی های اداری رو انجام بدم و تا لوهان رو ببرن دادگاه طول میکشه
اونجا هم یه سری کار دارم و باید قبلش با قاضی صحبت کنم..*

*ااا..خب باشه پس منم باهات میام بزار لباسام رو بپوشم*

*عزیز من...نیازی نیست تو بیای...*

*یعنی چی نیازی نیست؟؟وکیلش نیستم ولی میتونم به عنوان شاهد اونجا بشینم که..
چرا میخوای همه ی کارارو تنهایی خودت بکنی..*

*آره میتونی بیای اونجا ولی...ولی برو به عمارت اوه و مادر و خواهر لوهان رو با خودت بیار دادگاه هوم؟*

Lust In RevengeWhere stories live. Discover now