🔮Two Months Later🔮

167 50 19
                                    

🚫قبل از اینکه پارت رو شروع کنید یه چیز رو مشخص کنم برای آپ بعدیتا مجموع ستاره های این فیک به 1k نرسه من دیگه آپ نمیکنم

Oops! Bu görüntü içerik kurallarımıza uymuyor. Yayımlamaya devam etmek için görüntüyü kaldırmayı ya da başka bir görüntü yüklemeyi deneyin.

🚫قبل از اینکه پارت رو شروع کنید یه چیز رو مشخص کنم برای آپ بعدی
تا مجموع ستاره های این فیک به 1k نرسه من دیگه آپ نمیکنم..خیلی هم نمونده ..نمیدونم هرکاری میتونید بکنید مخصوصا اونایی که پارت های قبلی ووت ندادن...فیک رو به دوستاتون معرفی کنید خودتون اگه ووت ندادید بدید اکانت دیگه ای بسازید نمیدونم ولی تا وقتی مجموع ستاره ها به 1000 تا نرسه آپ متوقف...ممنون💙💙💙🚫

🗡Part : 28🗡

🕴دوماه بعد🕴


*صدای اون تلویزیون رو کم کن*
.
.
.
*با توام بچه..اصا این موقع شب براچی کارتون میبینی برو توی اتاقت..*

*آهه..آجوماااا کمک این اذیتم میکنههههه...بده من به کنترل رووو...*

*چیشده لونا..*

*آجومااا نمیزاره کارتون ببینم...*

*اشکال نداره عزیزم ولش کن بیا اینجا آفرین دختر خوب*

آجوما لونا رو بغل کرد و بوسه ای به لپش زد و موهاش رو نوازش کرد

*سوزیااا..بیا لونا رو ببر اتاقش بخوابه..*

سوزی یکی از خدمتکارای خونه اومد و با لونا از پله ها بالا رفتن

*وااااو چه فرشته ی مهربونی نجات دهنده ی بچه ها ی این خونه..*

*عیسی مسیح خودت بهم صبر بده..*

*چیشده..؟!*

*اوو کایا اومدی..سلام کیونگی عزیزم شام خوردی بیا بریم آشپزخونه..*

*ممنون میرم تو اتاق..*

*چشه این...؟*

*هوفف..میمیری مث آدم حرف بزنی اسم داره..*

*خب حالا تو چه مرگته..مگه نگفتم کسیو بدون هماهنگی من وارد این خونه نکن حالا اون دکتره به درک چرا اون وکیله رو گذاشتی بیاد..*

*سهون این الان واقعا چیز مهمی نیست...*

*چراا مهمههه..وقتی از ظهر تاحالا ناراحته و داره اشک میریزه مسئله مهمی ای که من دارم میسوزم..هیچی نشده باز از من بدش میاد حتما اون یارو یه چیزی گفته...وگرنه من که مث جسد افتاده بودم رو تختم.. *

Lust In RevengeHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin