🔮The final verdict🔮

226 59 37
                                    

🌟ستاره فراموش نشه🌟

Ups! Ten obraz nie jest zgodny z naszymi wytycznymi. Aby kontynuować, spróbuj go usunąć lub użyć innego.

🌟ستاره فراموش نشه🌟

🗡Part :13🗡
🕎حکم نهایی🕎

"اوه لوهان...فرزند شیو لوهان..هفده سال و شش ماه..با توجه به شواهد و مدارک موجود مرگ پدر خواندت جناب اوه از تو تبرعه میشه با توجه به سنت که زیر سن قانونیه و اینکه عملت دفاع از خودت بوده
ولی نیتت قتل بوده..حکم من برای تو یکسال زندان هست که میتونی با گذاشتن وثیقه آزاد بشی
خطم جلسه رو اعلام میکنم..."

خوشحال بود از اینکه رفع اتهام شده...جوری خوشحال بود که اون یکسال زندانش براش مهم نبود..سمت کریس رفت و بغلش کرد حالا میتونست با خیال راحت توی اون آغوش امن آرامش بگیره

"تموم شد هانا...دیدی گفتم ..دیدی گفتم همه چیو درست میکنم.."

نگهبانا سمتش اومدن و خواستن دوباره برش گردونن زندان کریس اما با اشاره ی دست اونارو سر جاشون متوقف کرد

"لوهان ، فردا برات سند میارم و آزادت میکنم خب؟ نگران هیچی نباش فقط یه امشب رو صبر کن فردا میارمت خونه"

"ا...اما کریس...من خیلی بهت زحمت دادم..نمیتونم این رو قبول کنم ازت..آخه چجوری میتونم جبرانش کنم"

"هیشش..هانا ازت چیزی نپرسیدم جملم کاملا خبری بود..با بودنت کنار من و سوهو میتونی جبرانش کنی..بیشتر از این نمیتونیم اینجا وایسیم...مراقب خودت باش تا فردا"

برای آخرین بار همدیگه رو بغل کردن و نگهبانا به زور از هم جداشون کردن و لوهان رو سمت در خروجی بردن
سهون اما این طرف فقط یه چیز ذهنش رو پر کرده بود...انتقام! اون اصلا مدارک و شواهد یا حکم قاضی مهم نبود
فقط یه چیز رو میدونست اونم اینکه پدرش به خاطر اون پسر مرده... قبل از اینکه قاضی خارج بشه فکری به ذهنش زد و سریع سمت قاضی رفت

"جناب قاضی یه لحظه"

"بله آقای اوه.."

"میخواستم چیزی ازتون بپرسم...خب سرپرست لوهان و خواهرش پدر من بوده و اینکه با توجه به شرایط مادرشون که بیمارستان نمیتونه سرپرستی برای اونا باشه..تکلیف اون دو نفر چیمیشه؟..."

"اوم..چون فعلا مادرشون زنده هست نمیتونیم به پرورشگاه بفرستیم..مگر اینکه پیش فامیلی کسی بمونن"

Lust In RevengeOpowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz