صدای جیغ و گریه بچه کل خونه تاریک و ساکت رو فرا گرفته بود. سهون درحالی که پاهاش رو تو شکمش جمع کرده بود، سرش رو به دیوار تکیه داده بود و هیچ کاری برای ساکت کردن اون بچه بی گناه انجام نمی داد.باد سردی از پنجره نیمه باز، داخل خونه می وزید و پرده های زرد رنگ خونه رو به ارومی تکون می داد. صدای بارون با رعد و برق صحنه وحشتناکی رو داخل خونه تاریک ایجاد کرده بود و سهون دوست نداشت به جمله میهی می ترسه، اهمیتی بده!
سهون تو خودش بیش تر جمع شد و به صدای دخترکش که دیگه گریه نمی کرد و فقط جیغ می زد گوش داد. دلش می خواست، بلند بشه و بره دخترکش رو بغل کنه،ولی نمی تونست.
با صدای باز و بسته شدن در خونه یکم تو جاش نیم خیز شد
یعنی می شد نرفته باشه؟! می دونستم می دونستم نمی تونه من و بچه اش رو تنها بزاره.
سهون انگار که جون دوباره ای گرفته باشه با شوق کودکانه ای دستش رو به مبل کنارش رسوند تا بتونه از جاش بلند بشه، ولی با صدای برادرش مثل آب سردی که رو سرش ریخته باشن، همه اون انرژی یک باره از دست رفت.
_سهون، سهون کجایی؟؟ چرا میهی داره گریه می کنه؟ کجا رفتی این بچه رو ول کردی؟ خودش رو کشت که!!
صدای بکهیون بود، برادر کوچک ترش. همه انرژیش یک دفعه تخلیه شد و دوباره به سرجاش برگشت.
سرش رو با نا امیدی بیش تر به مبل فشرد و تو خودش بیش تر جمع شد تا بکهیون نتونه پیداش کنه. حوصله جواب دادن به سوال های بی سر و ته بکهیون رو نداشت.
بلاخره بعد از چند دقیقه صدای جیغ میهی قطع شد و لبخند تلخی روی لبای سهون شکل گرفت. فرشته کوچلوش اروم شده بود.
بکهیون هنوز هم داشت صداش می زد، ولی سهون حتی انرژی حرکت دادن لب هاش رو نداشت.
با برخورد نوری تو چشم هاش، پلک هاش رو محکم بهم فشار داد و با داد بکهیون دست هاش رو گوش هاش گذاشت.
_چرا جواب نمیدی؟؟ دوساعته دارم حنجره ام رو پاره می کنم مرتیکه!!
_تنهام بزار بکهیون، حوصله ندارم.
سهون بعد چند دقیقه اروم زمزمه کرد.
بکهیون پوزخندی زد و میهی رو بیش تر به خودش فشرد.
_تنهات بزارم که این بچه گلوی خودش رو از گرسنگی پاره کنه تا شاید بابای بی رحمش، دلش به رحم بیاد و یه چیزی بده کوفت کنه.
سهون چیزی نگفت و به سقف خیره شد. از همین الان هم دلش براش تنگ شده بود.
با حس گرمای چیزی کنارش نگاهش رو از سقف گرفت و به کنارش داد. بکهیون درحالی که شیشه شیر رو جلوی دهن میهی گرفته بود، به او خیره شده بود.
YOU ARE READING
Love Fault
Fanfiction💚ژانر: انگست، کمدی، امگاورس، امپرگ، اسمات 💚کاپل: هونهان، کایسو، چانبک 💚روز اپ: دوشنبه ها تا حالا شده به نقطه ای در زندگیت برسی که هیچ دلیلی برای ادامه زندگیت نداشته باشی؟ تا حالا شده فقط و فقط به خاطر یک نفر نفس بکشی؟ فقط به خاطر یک نفر زندگی کن...