_یاااا کیم جونگین خودت رو مرده فرض کن!!
کیونگسو با عصبانیت خطاب به جونگینی که از اتاق فرار کرده بود داد زد.
نفس عمیقی کشید و دوباره برگشت تو حموم. جونگین راست می گفت، شاید واقعا یک دوش گرم می تونست این جنگ بین عقل و قلبش رو یکم اروم کنه!!
از موقعی که جونگین رو دیده بود یک سال یا شاید بیش تر می گذشت. اون آلفای جذاب با همون تیپ شلخته اش کنار سوپرمارکت محله اشون، قلبش رو به تپش انداخته بود.
ولی خب همه چی، همیشه خوب پیش نمی رفت. جونگین شاید همه ایده آل های کیونگسو رو داشت ولی مهم ترین آپشن رو نداشت و اون ثروت بود.
جونگین پول نداشت. شاید ظاهر جذابی داشت ولی پول نداشت و تنها نداشتن همین آپشن باعث شده بود که کیونگسو ازش زده بشه!!
از نظر کیونگسو پول مهم تر از قیافه بود. او معتقد بود که با قیافه جذاب داشتن قرار نیست مشکلی از زندگیش حل بشه. پس همون موقع هرچی عشق و عاشقی درباره اون پسر بوجود اومده بود رو ریخت دور!!
ولی خب درست موقعی که فکر نمی کرد زندگیش قراره از این بدتر بشه، زندگی روی بدترش رو بهش نشون داده بود. اونم زمانی بود که کیونگسو متوجه شد که دیگه احساساتش دست خودش نیست.
شب ها خیلی یک دفعه ای از خواب بلند می شد و صورتش خیس از اشک می شد. یا اینقدر دل تنگ می شد که نمی تونست کاری کنه. دوره هیت هاش از همیشه دردناک تر و طولانی تر می شد. گرگ درونش بی قراری می کرد و کیونگسو نمی فهمید چه بلایی سرش اومده.
تا اینکه دوباره اون آلفای جذاب شکلاتی رو دید. بوی فرمون های اون الفا، آب روی آتیش بود. قلبش اروم گرفته بود و گرگش دیگه بی قراری نمی کرد. چه اتفاقی افتاده بود؟! اون پسر غریبه چی داشت که کیونگسو کنارش احساس امنیت می کرد؟!!
با یاداوری خاطرات یک سال پیش اخم وحشتناکی روی صورتش نشست و موهاش رو محکم تر چنگ زد. هنوزم باورش نمی شد همچین بلایی سرش اومده.
تنها چیزی که از خاطراتش دوست داشت این بود که وقتی جونگین براش توضیح داد چه اتفاقی افتاده اونقدر اون آلفای بیچاره رو زده بودش که مجبور شده بودن جونگین رو به بیمارستان ببرن. همین!!
درحالی که موهاش رو خشک می کرد از حموم بیرون اومد که با بکهیون لخت مواجه شد. بکهیون با دیدنش لبخند دندون نمایی زد و با شیطنت پرسید
_سکس خوش گذشت؟؟
کیونگسو پوکر نگاش کرد و حوله روی سرش رو پرت کرد طرفش.
YOU ARE READING
Love Fault
Fanfiction💚ژانر: انگست، کمدی، امگاورس، امپرگ، اسمات 💚کاپل: هونهان، کایسو، چانبک 💚روز اپ: دوشنبه ها تا حالا شده به نقطه ای در زندگیت برسی که هیچ دلیلی برای ادامه زندگیت نداشته باشی؟ تا حالا شده فقط و فقط به خاطر یک نفر نفس بکشی؟ فقط به خاطر یک نفر زندگی کن...