با ایستادن ماشین پلک هاش رو از هم باز کرد و گردن خشک شده اش رو تکون داد.
_رسیدیم قربان!
دستمال گلوله شده ای که تو دستش بود رو تو صورت مارک پرت کرد.
_زهرمار قربان!!
مارک خندید و نیشخند دیوثانه ای زد.
_هرچی شما بگید قربان!
کای چشم غره ای بهش رفت و نگاهش رو به پسر خوابیده تو بغلش داد. سرش رو پایین برد و بوسه ارومی روی موهاش گذاشت. از بوچئون تا سئول فاصله ای نبود ولی به خاطر حال بده کیونگسو این راه طولانی تر شده بود. با تقه ای که به شیشه ماشین خورد، نگاهش رو از کیونگسو گرفت. شیشه رو پایین داد.
_همه چی آماده است.
_نونا اومده؟
_بهشون خبر دادم، گفتن تا بیست دقیقه دیگه خودشون رو می رسونن!
کای سری تکون داد و دوباره به امگا خیره شد.
_کیونگسو عزیزم رسیدیم، نمی خوای بیدار شی؟
_گفتم به من نگو عزیزم!!
صدای حرصی و خواب آلودش کای رو به خنده انداخت.
_باشه عزیزم!
کیونگسو فحشی زیرلب بهش داد و سرش رو از سینه الفا بلند کرد. کنجکاو نگاهی به بیرون انداخت و با دیدن ساختمان پر زرق و برق جلوشون، اخمی روی صورتش نشست.
_اینجا کجاست؟
جونگین انگشتش رو بالا اورد و درست بین ابروهای توهم رفته اش گذاشت و لبخند مهربونی زد.
_به زودی می فهمی..
نگاهش رو گرفت و به مارک که منتطر کنار در ایستاده بود، چشم دوخت و زیرلب ادامه داد.
_همه چی رو می فهمی!
کیونگسو چندلحظه گنگ بهش خیره موند ولی با کشیده شدن دستش توسط الفا، تصمیم گرفت برای جواب سوالات توی سرش کمی بیش تر صبر کنه!
جونگین دستش رو پایین تر برد و انگشتاشون رو تو هم قفل کرد. چشمکی به امگای کنارش که با گیجی بهش زل زده بود، زد و کوتاه خندید.
_اینجا یکی از هتل های سئول هست، پس اینقدر گیج نزن کیونگ، همچین جای خاصی هم نیست.
امگا چند لحظه با حرص بهش خیره شد و بعد انگشت های الفا رو محکم فشرد.
_برای منی که تو عمرم یکبارم حتی هوای اطراف همچین جایی رو تنفس نکردم، می تونه خاص باشه ولی برای تو انگار خیلی هم خاص نیست..!
جونگین لبخندی زد و حرفش رو تایید کرد.
_درسته، چون تو زندگی من هیچ چیز خاص تر از پسری که الان جلوم ایستاده و با اخم بهم زل زده نیست..
YOU ARE READING
Love Fault
Fanfiction💚ژانر: انگست، کمدی، امگاورس، امپرگ، اسمات 💚کاپل: هونهان، کایسو، چانبک 💚روز اپ: دوشنبه ها تا حالا شده به نقطه ای در زندگیت برسی که هیچ دلیلی برای ادامه زندگیت نداشته باشی؟ تا حالا شده فقط و فقط به خاطر یک نفر نفس بکشی؟ فقط به خاطر یک نفر زندگی کن...