part 14,15🌱

191 57 0
                                    

موهای لخت لوهان رو از روی پیشونیش کنار زد، نیم ساعتی بود که لوهان توسط آرام بخش هایی که توی سرمش زده بودن به خواب رفته بود، هنوز هم باورش نمی شد که لوهان برگشته، اصلا هضم این اتفاقاتی که توی این چند ساعت براش افتاده قابل درک نبود، همش تقصیر اون آلفای احمق خودش بود. اگر اون احمق جلوی دهن همیشه لقش رو گرفته بود، الان هیچ کدوم از این اتفاق ها نمی افتاد.

_بلاخره خوابید؟

با شنیدن صدای سهون با تعجب نگاش کرد، این مگه سرم توی دستش نبود؟؟!

_یا برای چی بلند شدی؟ مگه سرمت تموم شد؟

صدای اعتراض کیونگ، لبخند محوی روی لبای الفا آورد.

_نه تموم نشد، دلم طاقت دوری از میهی نیاورد درش اوردم تا بتونم برم بهش سر بزنم.

کیونگسو دستاش رو برای در اغوش گرفتن الفای خسته روبه روش از هم باز ‌کرد و شروع کرد به سرزنش کردنش..!

_یکم به فکر خودت باش سهون، بکهیون که کنارش بود،بهش زنگ میزدی حالش رو می پرسیدی،‌ چه نیازی بود که حتما تا اتاقش بری؟!

سهون پیشونیش به شونه امگای توی بغلش فشرد و با صدایی که خستگیش رو فریاد می‌زد لب زد.

_نتونستم، دلم اروم نمی شد.

کیونگسو سرشو نوازش کرد.

_حالش بهتره؟

سهون سرش رو تکون داد.

_اره خوبه، داره با بکهیون کمپوت هلو میخوره!

_یعنی این بکهیون از هرچی بگذره از کمپوت هلو نمیگذره..!

کیونگسو با حرص زیر لب گفت و باعث شد سهون خنده بی جونی کنه و روی صندلی کنار امگاش بشینه. سرش کمی گیج می رفت و دیگه نمی تونست رو پاهاش بایسته.

کیونگسو با لرزش گوشیش نگاهشو از قیافه داغون الفا گرفت، با دیدن اسم "عذاب زندگیم" روی صفحه گوشیش صورتش جمع شد. به موقعش حساب الفاشو با این گندی که زده بود می رسید. تماس و وصل کرد و طوری داد زد که جونگین مجبور شد گوشی رو از گوشش فاصله بده.

_هان؟!!

جونگین اهی کشید و با لحن مظلومی گفت.

_کمپوت هایی که گفتی رو گرفتم، کجایی بیارم؟

_کجا بیاری؟ بیارشون سر قبر من، خیرات کن، مگر اینکه دعا هام بگیره، یه عقلی تو سرت بیاد.

جونگین لباش رو اویزون کرد و مظلومانه اعتراض کرد.

_خب من شماره اتاق رو نمی دونم.

کیونگسو دوباره از پشت تلفن پرید بهش

_نبایدم بدونی، منم اگر وقتی گند میزدم، مثل میگ میگ در می رفتم، الان شماره اتاق رو نمی دونستم.

Love Fault Where stories live. Discover now