part 16🥀

171 54 0
                                    

_چیکار می کنی؟

چانیول نگاهش رو برگردوند و بکهیون رو دید که داشت موهاش رو بالا می داد.

_دارم ظرف می شورم!

بکهیون زل زد بهش و یه لحظه از خودش بدش اومد. چانیول یک وری ایستاده بود و پای گچ گرفته اش رو روی صندلی کوچیک میهی گذاشته بود. آرنج هاش روی سینک گذاشته بود و تمام وزنش روشون انداخته بود که مبادا بیافته. اخمی کرد و به طرف چان رفت و توپید بهش!

_فکر کردی خیلی حالت خوبه که می خوای این همه ظرف بشوری؟ احمقی؟

چانیول خشک شده از صدای بلند بکهیون، با تعجب بهش زل زد. پسر کوتاه تر با حرص شیر آب رو بست و دستکش های نارنجی رنگ رو از دست چان بیرون کشید و خودش پوشید.

_خودم می شورم، برو بخواب!

بکهیون دل نازک تر از اون چیزی هست که فکر می  کنی...

کم کم لبخندی روی لبش شکل گرفت و دستش رو برای بهم ریختن موهای بکهیون بالا برد. بکهیون با تعجب نگاهش رو برگردوند و داد بلندی کشید.

_یاااا برای چ ممممم..!

که صداش با فشار دادن دست چان روی دهنش خفه شد.

_هیس چرا داد میزنی، الان میهی و لوهان بیدار میشن!

_مممممم

چانیول دستش رو برداشت تا متوجه حرف های امگا بشه. بکهیون با غیض‌نگاهش کرد.

_کی بهت‌گفت دست به موهام بزنی؟ هان؟

چانیول تک خندی زد.

_اینکارو کردم تا یاد بگیری از این به بعد خواستی به کسی محبت کنی نیاز نیست اخم‌کنی و داد بزنی..!!

و بعد بی توجه به دهن باز مونده پسر کنارش، مشغول آب کشیدن ظرف هایی که امگا کفی شون کرده بود، شد. بکهیون دهنش رو بست و دوباره اخمی روی صورتش نشوند. اینکه چانیول چطوری متوجه همچین موضوعی شده بود، زیاد به مذاقش خوش نیومده بود.

_کدوم خری بهت گفته من دارم بهت محبت می کنم؟!

بکهیون با حرص با صدای ارومی گفت و چان رو به خنده انداخت.

_من حالم خوبه بکهیون..!

_به تخمم!!

صدای بکهیون اینبار حرصی تر بود و باعث شد چان با شدت بیش تری به خنده بیافته که البته با نگاه عصبی ای که بک بهش انداخت، نیشش بسته شد.

_تو چی فکر می کنی؟

بکهیون بعد از چند دقیقه سکوت پرسید.

_درباره چی؟

چان با کنجکاوی پرسید. بکهیون آخرین ظرف رو هم کفی کرد و دست الفا داد تا اون رو آب بکشه!

_به نظرت درسته لوهان اینجا بمونه؟!!

Love Fault Where stories live. Discover now