_سومین دارم می گم نمی تونم بیام، بیخیال شو!!
آخر حرفش رو بلند داد زد و گوشی رو محکم روی تخت کوبید. موهاش رو با حرص چنگ زد و سرش رو بین دوتا دستاش فشار داد. نگاهش رو تو کلبه خالی چرخوند و اهی کشید.
صبح که از خواب با صدای بلند زنگ گوشی الفا بلند شده بود، سهون رو ندیده بود. البته اگر ساعت دوازده ظهر رو می شد صبح در نظر گرفت. سومین بود. جوابش رو نداده بود و رفته بود دوش بگیره تا گرفتگی کمرش از بین بره. ولی وقتی بیرون اومد با سیل پیام های سومین مواجه شده بود، مجبور شد بهش زنگ بزنه که ای کاش نزده بود!!!
هنوز هم نمی فهمید چجوری سهون تونسته اون گوشی شکسته رو روشن کنه؟؟! از طرفی از دست بکهیون هم عصبانی بود، هم به خاطر دروغ دیشبش و هم به خاطر اینکه شماره سهون رو به سومین داده بود.
سومین ازش می خواست که برگرده. می گفت نمایشی که تو خیریه راه انداختن گرفته و حالا همه دارن درباره اون حرف می زنند، کمپانی ازش می خواد برگرده و گرنه ازش شکایت می کنه و حتی برای سومین هم بد میشه! تمام فیلم هایی که قراردادشون رو لغو کرده بودند، حالا دوباره خواستار تمدید قرارداد بودند. ولی لوهان برای اولین بار از این خبر خوشحال نشده بود، برای اولین بار نمی خواست برگرده، می خواست همینجا پیش سهون و دختر کوچولوش بمونه. اون تازه داشت دوباره مزه عشق رو حس می کرد، نمی تونست بزاره بره، نمی تونست دوباره غرور سهون رو بشکنه!
با صدای باز شدن در، به خودش اومد و سرش رو بالا اورد. سهون بود. لبخندی زد و از جاش بلند شد.
_سلام.
لوهان درحالی که لپاش گل انداخته بود و نگاهش رو از الفا می دزدید، گفت.
سهون کیسه حاوی دارویی که پول هنگفتی رو به خاطرشون خرج کرده بود، روی میز کنار تخت گذاشت و زیرلب جواب سلامش رو داد. لوهان کیسه رو برداشت و با کنجکاوی پرسید.
_این چیه؟ برام دارو گرفتی؟
الفا روبه روش ایستاد و بی توجه به سوالش پرسید.
_حالت خوبه؟ درد نداری؟
لبخند محوی روی لبای امگا به خاطر توجه سهون نشست. سرش رو پایین انداخت پشت دستش رو به گونه رنگ گرفته اش کشید. اینکه اینطوری سهون مواظبش بود، باعث می شد حس شیرینی سراسر وجودش رو بگیره و امیدوار باشه که سهون هنوزم دوستش داره.
_اره خوبم، دوش گرفتم بهتر شدم..!
دوست داشت یکم بیش تر خودش رو لوس کنه تا سهون بیش تر نگرانش بشه، ولی الفا اینقدر باهاش با ملایمت رفتار کرده بود که جایی برای اعتراض نبود. سهون دیشب بوسیده بودش، نوازشش کرده بود، باهاش عشق بازی کرده بود، بهش لذت داده بود، مواظبش بود..لوهان با یاداوری سکس شون حتی بیش تر از قبل سرخ شد و دندون هاش رو تو لب پایینیش فرو کرد.
YOU ARE READING
Love Fault
Fanfiction💚ژانر: انگست، کمدی، امگاورس، امپرگ، اسمات 💚کاپل: هونهان، کایسو، چانبک 💚روز اپ: دوشنبه ها تا حالا شده به نقطه ای در زندگیت برسی که هیچ دلیلی برای ادامه زندگیت نداشته باشی؟ تا حالا شده فقط و فقط به خاطر یک نفر نفس بکشی؟ فقط به خاطر یک نفر زندگی کن...