part 22🥀

211 65 2
                                    

_ت..ت..با..بارداری؟؟

با دیدن دستگاه توی دست امگا و قیافه خنگش فهمید دوست احمقش متوجه همه چیز شده. درهمون حین زنگ خونه خورد و کیونگسو از کنار دوست خشک شده اش رد شد تا در رو باز کنه.

_سلام ع..عمو کین!!

میهی با دیدن کیونگسو ذوق زده گفت و کیونگسو برای بغل کردنش، کمی روی پاهاش خم شد.

_ بکهیون کجاست؟

لوهان درحالی که در رو پشت سرش می بست، پرسید و پشت سر کیونگسو روونه حال شد. کیونگسو میهی رو بالا تر کشید و با انگشت به بکهیون که هنوز کنار اپن ایستاده بود اشاره کرد.

_اون دیوونه برق گرفته ای که می بینی، قبلا بکهیون صداش می کردم ولی الان...

_تو داری بابا میشی!!!

بکهیون یک دفعه با جیغ نه چندان مردانه ای گفت و باعث شد هرسه نفر از جاشون بپرن! کیونگسو پوکر نگاهش کرد و لوهان با تعجب به سمت امگا برگشت.

_قطعا منظورش من نیستم دیگه؟ سهون دیگه اینقدرا هم قابلیت نداره که بخواد با بوسه دیشبش دوباره باردارم کنه؟؟! پس تو حامله ای؟

_ماما حا..حالمه..ی..یعنی چی؟

لوهان و کیونگسو باهم زدند زیر خنده و کیونگسو بوس ابداری از لپ دخترک شیرین زبون تو بغلش گرفت.

_حالمه نه قربونت برم، حامله، یعنی عمو یه نی نی خوشگل درست عین خودت تو دلش داره!

کیونگسو درحالی که روی مبل می نشست گفت. چشم های میهی سریعا درشت شد و درحالی که ازشون قلب میزد بیرون، ذوق زده پرسید.

_وا..واقعا؟!!

لوهان خندید و میهی رو از کیونگسو گرفت و کنارش روی مبل نشوند. میهی روی عموش خم شد و دستش روی شکم صاف امگا کشید.

_ی..ی..یعنی این..جا نینی دا..داری؟!

کیونگسو خندید و سرش رو تکون داد. قیافه ذوق زده میهی خیلی باحال بود و باعث شده بود هرسه با لبخند بهش خیره بشن!

بکهیون روی زمین نشست و کمرش رو به مبل سه نفره ای که لوهان و کیونگ و میهی روش نشسته بودند، تکیه داد.

_می خوای ماما هانا یکی هم برای تو بیاره؟

بکهیون پرسید و بلافاصه لگدی از طرف لوهان دریافت کرد.

_چته وحشی؟

لوهان چشم غره ای بهش رفت و گفت.

_خفه!!

بکهیون اداش رو دراورد و قبل از اینکه دوباره پای بالا اومده امگا بهش بخوره، جاخالی داد.

_کای میدونه؟

_نه

امگا با صدای خفه ای گفت و با نخ پایین لباسش بازی کرد. اخم های بکهیون سریع درهم شد.

Love Fault Where stories live. Discover now