مایع سبز رنگ رو داخل جام پایه بلندی که با یه برگ لیمو تزئین شده بود ریخت و جلوی پسر کم سن و سال روبه روش گذاشت.
پسر روبه روش زیرلب تشکری کرد و کمی از مایعی توی لیوان رو مزه کرد.
_اجوشی این که اون نیست؟
بکهیون بی حوصله چشم هاش رو تو کاسه چرخوند و بدون اینکه سمت پسر برگرده، باقی لیوان هارو تو سینک گذاشت.
_چرا خودشه!!
با لحن کلافه ای در جواب لحن اعتراض آمیز پسر زمزمه کرد و برگشت دوباره پشت کابینت سنگی ای رنگ رو رفته ای که مثلا نقش کانتر رو داشت، ایستاد.
چشم هاش رو تو بار چرخوند و بی توجه به پسر که داشت خودش رو پاره می کرد که ثابت کنه این، اون نوشیدنی ای که دلش می خواست نیست، دنبال طعمه جدیدش برای دید زدن گشت که چشم هاش ناگهان روی پسری که انتهای بار نشسته بود و دختری که تقریبا روی بدنش دراز کشیده بود ثابت موند.
پسره و دختره داشتند خیلی هات هم رو می بوسیدند و بکهیون از اون فاصله نه چندان نزدیک هم می تونست بفهمه پسر چقدر تو بوسیدن حرفه ای هست و دختر چقدر بی تجربه!!
نگاهش رو از صورتش پایین کشید و به بالاتنه اش خیره شد. لباس بادمجونی رنگ تنگی که به خوبی سینه های عضلانی اش رو نشون می دادند و بکهیون برای لمس کردنشون بی تاب می کردند. سه دکمه اول پیرهنش که بکهیون مطمئن بود از عمد باز گذاشته شده بود به خوبی رنگ سفید پوستش رو نشون می دادن و امگا رو به این فکر می انداخت جای دندون هاش روی اون پوست به نظر نرم و براق قطعا هارمونی قشنگی می شد.
چشم هاش رو باز هم پایین تر اومدن و اینبار روی شکم پسر ته بار نشستند. لباس عرق کرده و خیسش به شکمش چسبیده بود و اون تیکه هایی که امگا عاشقشون بود رو به رخ می کشید. درست موقعی که آب دهنش به اندازه کافی راه افتاده بود و تصمیم گرفته بود نگاهش بشینه رو دقیقا روی اون برجستگی ای که فکر می کرد قراره به شدت بزرگ باشه و همچنین وسیله ای تازه ای برای خود ارضایی تو خوابای خیسش، باسن تپلی جلوی چشم هاش قرار گرفت و از حس و حالش پروندش!!
_کون هرزه ات رو جمع کن دختره احمق!!
بکهیون ناخوداگاه با حرص داد زد که صداش تو موسیقی بلند بار گم شد. چنگی به موهاش زد و با عصبانیت برگشت به طرف همون پسر که حالا لب هاش از تعجب باز مونده بود و به امگا فهموند که صدای دادش رو شنیده!!
_هان چته؟!
بکهیون بی اعصاب گفت و چشم غره ای نثارش کرد.
پسر آب دهنش رو قورت داد و لب های نمیه بازش رو بست.
_این، اون نیست، الکل نداره!!
با پته تپه اروم زمزمه کرد و باعث شد بکهیون با صدای نچندان کنترل شده ای بهش بتوپه
YOU ARE READING
Love Fault
Fanfiction💚ژانر: انگست، کمدی، امگاورس، امپرگ، اسمات 💚کاپل: هونهان، کایسو، چانبک 💚روز اپ: دوشنبه ها تا حالا شده به نقطه ای در زندگیت برسی که هیچ دلیلی برای ادامه زندگیت نداشته باشی؟ تا حالا شده فقط و فقط به خاطر یک نفر نفس بکشی؟ فقط به خاطر یک نفر زندگی کن...