|Chapter 2|

1K 295 423
                                    

[ این قسمت : توافق ]

لویی با قدم های سریع خودش رو به اتاق هری که روی درش نوشته بود «بی اجازه وارد نشوید» رسوند و چشم هاش رو چرخوند. انگار نه انگار خود اون پسر عادت داشت از در و پنجره‌ی اتاق بقیه اونم کاملا سرزده وارد شه.

آره اگه فکر می‌کنید هری از دیوار خونه‌ی خالش بالا نرفته تا از پنجره وارد اتاق لویی نشه، اشتباه می‌کنید، اون اینکار رو کرد فقط و فقط بخاطر اینکه بتونه لو رو بترسونه و در آخر هم فقط با خنده های رو مخش گفته بود.

_ می‌خواستم سورپرایزت کنم پسرخاله!

سرشو تکون داد تا خاطراتش رو عقب پرت کنه، الان وقتش نبود به کارهای هری فکر کنه بلکه وقتش بود بره و آبروش رو بخره.

پس نفس عمیقی کشید، اخم کرد و خیلی ناگهانی در اتاق رو باز کرد تا مچ هری حین پرینت گرفتن از نامه‌ش رو بگیره که متاسفانه با یه اتاقِ خالی روبرو شد.

_ دنبال کسی می‌گشتی کیتن؟

وقتی خیلی ناگهانی صدای هری رو اونم دقیقا پشت گوشش شنید، با شوک برگشت و بینیش به بینیِ اون پسر برخورد کرد پس چشم هاش گشاد شدن و چند قدم عقب رفت و آب دهنش رو قورت داد.

_ همم.. بوی ترس به مشامم می‌رسه!

دستشو زیر چونه‌ش زده و قیافه‌ی متفکری به خودش گرفته بود و همون‌طور که جلو میومد، در اتاق رو هم پشت سرش بست که باعث شد لو دوباره بخاطر رفتارهای رو مخش اخم کنه.

+ ادا در نیار هری من اومدم دنبال اون چیزی که ازم دزدیدی..

سعی کرد اونقدری جدی باشه که هری ازش حساب ببره اما اون نیشخندی که رو لب های اون پسر خودنمایی می‌کرد به تمام نقشه های لو سیلی می‌زد.

_ یعنی می‌خوای بگی فقط برای همین اومدی؟

لب هاشو آویزون کرد و نگاهِ دلخوری به لو که خوب می‌دونست داره ادا در میاره، انداخت و فقط با اخم جدیش روبرو شد.

+ آره دقیقا فقط برای همین.
_ بی‌خیال پسرخاله، تو چرا اینقدر بداخلاقی؟

وقتی دید لویی با حرص به موهاش دست می‌کشه دوباره نیشخندش برگشت سرجاش و سمت تختش رفت تا روش بشینه. خیلی ریلکس جلوی چشم های لو دکمه های پیراهنش رو باز کرد و خواست درش بیاره که پسرخالش اعتراض کرد.

+ هری من وقت ندارم!

حالا نوبتِ پسر بزرگتر بود تا چشم هاش رو بچرخونه، لویی جوری حرف می‌زد که انگار همین نیم ساعت بعدش قراره توی یه جلسه‌ی فوق سری کنفرانس مطبوعاتی داشته باشه و هری داره وقتش رو می‌گیره.

_ خیله خب عالیجناب..

از جاش بلند شد و لب‌هاشو بهم فشرد، آروم پلک زد و درحالی که سعی داشت مظلوم نمایی کنه به حرف اومد.

Crush | L.SWhere stories live. Discover now