[ این قسمت : مادربزرگ دیوانه ]
_ عشق دیرینهی من، تو درخشان تر از هر سپیده دم حتی شبهای تارِ زندگیم رو هم روشن میکنی!
_ عزیزِ چروکیده ی من، با روز به روز جذابتر شدنت قلبمو مثل کره آب میکنی!
اوپس.
اتفاق عجیبی اونجا رخ نداده بود و این فقط جرارد و همسرش بودن که صبح اون روز حین خوردن صبحانه درحال دل و قلوه دادن بودن که خب اگه یه نگاه هم به نوههاشون که کنارشون نشستن مینداختن، با قیافههای به انزجار کشیده و درهمشون روبرو میشدن، هرچند لویی چندان بدش نیومده بود._ این دری وریا یه کم آشنا نیستن کیتن؟
همونطور که لو با قیافهی پوکری داشت به بوسه زدنهای پدربزرگ اونم پشت دست همسرش نگاه میکرد، متوجهی صدای هری اون هم دقیقاً کنار گوشش شد پس صورتش رو چرخوند و بخاطر اون فاصلهی کم بینیهاشون بهم برخورد کرد.
+ چی؟!
پسر کوچیکتر نگاهش رو از لبهای صورتیِ هری که به لبخندی کش اومدن بالا داد تا به چشمهای شیطونش نگاه کنه.
_ کی بود که برای کراشش از این حرفهای عاشقانه نوشته بود؟ مهتاب و ماه...
وقتی دست لو رو لبهای هری قرار گرفت پسر نتونست حرفش رو کامل کنه و به صورت پسرخالش که مثل همیشه جدی بود، خیره شد.
+ اینقدر حرف نزن!
لویی توپید و زمانی که حس کرد کف دستش خیس شده خیلی سریع دستشو عقب کشید و به بینیش چین داد.
+ چندش!!
_ نامهربون نباش کیتن، بزاقِ دهنِ من مایهی حیاته.با خودشیفتگی گفت و چشمکی حوالهی پسری که داشت براش چشم میچرخوند کرد که متوجه شد جرارد بهشون خیره شده که خب این یعنی بدبختیِ محض.
_ اوه نگاشون کن جرارد.. این پسرهی بدقواره حتی بلد نیست یه حرف درست و حسابی به دخترمون بگه که اخماش اینجوری رفتن توهم!
وقتی مادربزرگ با حرص و خشم برای هری که هنوز نگرفته بود موضوع چیه، چشم غره رفت، لو خودش رو جلو کشید و لبخند دستپاچه ای تحویل مادربزرگ داد.
+ اشکال نداره مامان.. من هری رو همینجوری قبولش کردم.
_ تو بیجا کردی دختره ی ورپریده!
وقتی پیرزن با تخسی غرید و قاشقش رو بالا آورد تا سمت لویی پرتش کنه چشم های پسر تو حدقه گرد شدن و با چنگ انداختن به شونههای هری سعی کرد از اون یه سپر درست کنه و خودش پشتش پناه بگیره پس دو ثانیه بعد که هری به خودش اومد با چشم های حتی گردتر شده با دیدن لیمو که کنارش خم شده بود -و داشت لیوان ها رو پر میکرد- یقشو گرفت و مرد رو جلوی خودش کشید تا پشتش پناه بگیره و بدین منوال در نهایت قاشق سمت لیمو پرت شد و مرد بیچاره با عربدهی بلندی که از حنجرش بیرون پرید سینیای که تو دستش بود رو به عنوان سپر جلوش نگه داشت و قاشق بهش برخورد کرد.
YOU ARE READING
Crush | L.S
Teen Fiction[Completed] همه چی از یه کراش ساده شروع شد. جایی که هری پسرخالهی خبیثِ لوییه و میخواد بهش کمک کنه تا به کراشش برسه اما چی میشه اگه این وسط به جای رسوندنِ اون دو نفر به هم، خودش عاشق بشه؟! عنوان: کراش. وضعیت: اتمام یافته. ژانر : کمدی، دبیرستانی، ع...