|Chapter 4|

966 275 202
                                    

[ این قسمت : شکلات نعنایی ]

رشته ای از ماکارونی توی ظرف غذا رو لای چنگال پیچوند و سمت دهنش برد، همینکه تازه داشت از اون آرامش و غذای تو دهنش لذت می‌برد خیلی ناگهانی با پیدا شدن سر و کله ی اون سه کله پوکی که با سینی غذای تو دست هاشون دور میز نشستن، چشم هاش رو چرخوند.

البته وقتی خیلی ناگهانی هری صندلی رو عقب کشید و درحالی که یه نیشخند گشاد زده بود کنار لویی نشست و دستشو تو موهای پسر فرو برد تازه یادش اومد اونا چهارتا کله پوک بودن.

_ تو عالی بودی کیتن!

هری با لحن مرموزی گفت و رشته ی بعدی ماکارونی ای که لو داشت سمت دهنش می‌برد رو تو یه حرکت بلعید و صاف تو جاش نشست.

_ و خب حالا می‌رسیم به مرحله ی بعدی..

وقتی زین خبیثانه برای لو ابرو بالا انداخت اون پسر دیگه خونش به جوش اومده بود، اونا فکر کرده بودن کی ان که اینجوری برای لویی تعیین تکلیف می‌کردن و ازش درخواست های عجیب غریب داشتن؟

_ واندی!

لیام که حالت چهره ی پسرموفندقی رو دیده بود تمام افکارش رو خوند و مختصر جوابش رو داد پس نفس عمیقی کشید و بدون توجه به هری که حالا داشت محتوای غذاهای توی سینی رو می‌خورد، صداشو صاف کرد.

+ چی می‌خواین؟
_ شکلات نعنایی!!!

اینبار نایل با نهایت ذوق و انرژی گفت که باعث شد هری یه ابروشو بالا بندازه و بعد اخم کنه.

+ شکلات نعنایی؟

لو با گیجی پرسید و زین چونشو خاروند. سمت پسر خم شد و آروم زمزمه کرد.

_ می‌بینی چقدر بهت آسون گرفته لوئه؟ حالا پسر خوبی باش و براش اون شکلاتا رو قرض بگیر.

با دستش به سمت راست سالن اشاره کرد، اونا توی سلف مدرسه بودن و هرکسی مشغول خوردن غذای خودش روی میز با دوست هاشون بود، البته از اونجایی که لویی دوستی نداشت همیشه تنها اونجا می‌نشست و کی گفته از این موضوع ناراضی بود؟ حالا نگاهشو به جایی که زین اشاره کرد چرخوند و یه میز خالی دید.

+ خب؟
_ خوب چشم هاتو باز کن گربه، اون شکلات گنده ی خوشمزه اونجا روی میز داره التماس می‌کنه تا برش داری..

زین با لحن وسوسه کننده و البته تو دماغی ای گفت که باعث شد تا هری چشم هاشو ریز کنه و برگرده به اون میز چشم بدوزه، یه حسی بهش می‌گفت اون زدی لعنتی نقشه های خوبی برای کیتنش نداره.

+ می‌خوای برات دزدی کنم؟!

صدای لویی بالا رفت و باعث شد تا لیام دستشو با حرص رو صورتش بکشه و نایل با خوشحالی سرشو تکون بده.

_ این درخواست منه لویی.. انجامش میدی؟

اون تقریبا التماس کرد و لو دستی به گردنش کشید، دوباره برگشت تا به پشت سرش -جایی که اون میز بود- نگاه کنه. خب هیچکس اونجا نبود و قرار نبود اتفاقی بیفته اگه لو فقط یه شکلات نعنایی رو کش بره. بهرحال همه چیز تقصیر هری بود که الان باید این وضع رو متحمل میشد پس به پسرخالش که برای زین چشم و ابرو بالا مینداخت؛ چشم غره رفت بعد ناگهانی از جاش بلند شد تا به اون سمت سالن بره اما مچش تو دست هری زندانی شد پس نگاهشو به اون پسر که بعد از جوییدن لقمه ی تو دهنش به حرف اومد؛ دوخت.

Crush | L.SWhere stories live. Discover now