|Chapter 36|

584 178 148
                                    

[ این قسمت : عمه بزرگ یه شیاده ]

هری استایلز دیوونه شده بود؟ یه همچین چیزی!
چون اون به صورت احمقانه‌ ظالمانه‌ای لویی رو از اتاقش انداخته بود بیرون و پسر بازم جلوی یه ملت آدمِ خوشحال که شیپور به دست آماده ی رقصیدن و بزن بکوب بودن، ضایع شد.

حقیقتا اون موضوع به حدی بد بود که اگه لو خودش رو از پل می‌نداخت پایین تا سقوطِ آزاد رو تجربه کنه یا حتی می‌رفت وسط جاده دراز می‌کشید تا یه ماشین از روش رد بشه، لیام درکش می‌کرد! اما خب لویی قوی‌تر و محکم‌تر از این حرف‌ها بود و فقط به حبس کردن خودش تو اتاقش رضایت داد و از جلوی چشم‌ها پنهون شد.

حالِ همه گرفته شده بود؟ چجورم!

بخصوص هنری که می‌خواست بره شورت هری رو بکشه سرش ولی به لطف لوکاس که دور کمرشو گرفته بود تا با قابلمه پسرشو ادب نکنه، از اون مکان دور شد و همه رفتن سر خونه‌هاشون و واندی؟ اونا تقریباً احساس یه خانواده ی از هم پاشیده رو داشتن.

از لحظه‌ای که لویی خودشو تو اتاق حبس کرد و زانوی غم بغل گرفته بود گوشیش به رقص افتاده و مدام ویبره می‌رفت. نمی‌دونست دقیقا چطور ولی کلی پیام های مختلف از افرادِ مختلف دریافت کرد که هیچ ایده‌ای نداشت بعضیاشون شمارشو از کدوم جهنمی گیر آوردن و بدتر از اون چطور از موضوع باخبر شدن.

«لویی اگه خواستی صحبت کنی من هستم، باشه؟ می‌خوام بدونی اینکه هری گاوه چیزی از ارزش های تو کم نمی‌کنه.»

اولین پیام رو نایل فرستاد که موجب لبخندِ و دلگرمیِ پسر شد و دومیش هم از لیام بود:

«زخمی که نکشتت قوی‌ترت می‌کنه»

اینو چندان درک نکرد پس ازش گذشت و پیام بعدی رو که از سمت زین اومده بود باز کرد.

«کف آسفالت صافه ولی ترک داره مثل دله منه که غما رو یدک داره

اینجا قوانینی داره که بی تبصرست نگاها شلیک میشه بهت از غرض

ممکنه آرزوهات توی حباب بمونن تا وقتی سنگ قبرتو با گلاب بشورن»


با خوندن چرت و پرت های بی‌ربطِ دوستش آهی کشید و پیام‌های بعدی رو باز کرد.

«مرد آن‌ است که گر رد بشود، گیرد موضوع را به توپ‌های خود»

باورش نمی‌شد ولی اینو باباش براش فرستاده که هر چقدر بیشتر می‌خوندش، بیشتر چشم‌هاش گرد می‌شدن و پیامِ بعدی از هنری بود که نوشته:

«دل کباب، جیگر کباب، دلِ بی دلبر کباب
دل بخور، غصه نخور، غصه دلو خون می کنه
خنده کن، خنده چه زود، غصه رو بیرون می کنه»

با خوندن این یکی خنده‌ی تو گلویی کرد و پیام بعدی رو از یه شماره ی ناشناس باز کرد که گفته بود:

Crush | L.SWhere stories live. Discover now