|Chapter 38|

759 182 260
                                    

[ این قسمت : گربه و وزغ ]

لویی می‌دونست که واندی بالآخره یه کاری می‌کنن تا این مشکل حل بشه و به لطف فرمانده زین و فداکاری‌هاش حالا اونا موفق شده بودن باباهاشون رو هم وارد بازی شکستن طلسم بکنن.

درسته، هنری که همه جوره پایه بود و با پوشیدن روپوش پرستاری شایسته بودن خودش رو ثابت کرد و لوکاس؟ اون بنده خدا تو اتاق کارش از دست شیاطین -همون واندی- پناه گرفته بود تا یوقت مجبور نشه به خواسته‌های عجیب و غریبشون تن بده که خب وقتی هنری به صورت غیرمنتظره از پنجره‌ی اتاق وارد شد و بعد مثل زالو به مرد چسبید و بلای جونش شد، تهش لوکاس هم برخلاف میلش حاضر شد همراهیشون کنه و اون روپوش پرستاری رو بپوشه.

بنظر می‌رسید اونا یه ارتش کامل از اشخاص بزرگی چون زین مالیک، نایل هوران، لیام پین، هنری استایلز، لوکاس تاملینسون و لویی تاملینسون بودن و فقط می‌موند یه نفر..

هری استایلز!

که خب قانع کردن هری برای پیوستن به اون ارتش بزرگان چندان سخت نبود، هرچند لویی فکر می‌کرد ممکنه این بین لازم باشه از همه چی مایه بذارن، حتی کون. ولی خب زین تونست فقط با چندتا وعده وعید خوراکی پسر رو خام کنه تا باهاشون بیاد و هری هم بی‌حواس از اینکه زین فقط مثل مسئولین قول و وعده میده اما موقع عملشون غیب می‌شه قبول کرد و حالا همه چی تکمیل بود.

برای عملیات ضد جادوگری!

و چندین دقیقه بعد بود که واندی از جلو نظام گویان ریختن تو کوچه و سوار ون صورتی که لوکاس قرار بود برونتش، شدن.

اونم با شعارهای ضایعی که پشت سر هم جار می‌زدن مثل:

_ نه به جادوگری!

_ مرگ بر جادوگری!!

_ همانا طلسم کنندگان گوزوها هستند.

اون آخری رو لیام گفت و بقیه هم تکرارش می‌کردن، هرچند وقتی لویی دقت کرد و فهمید رسما داره چرت و پرت بلغور می‌کنه سرشو تکوند و سوار ون شد و کجا نشست؟ کنار هری.

کسی که یکم عجیب رفتار می‌کرد، طوری که بقیه به پچ پچ افتادن نکنه طلسم در شرف باطل شدنه که هری دم به دقیقه خیلی ضایع زیر چشمی به جلویی نگاه می‌کرد؟ ولی خب از قیافه‌ی احمق پوکرش واضع بود که از این خبرا نیست پس لیام به دلش صابون نزد هرچند نایل از شوق کف کرد.

وقتی ماشین به حرکت در اومد و همه مشغول آماده سازی سلاح‌هاشون برای دفاع از خودشون شدن، هری بازم چشمش به دست‌های لویی گره خورده بود که چطور با تفنگ بادیش ور می‌رفت و ژست نبرد می‌گرفت.

با اینکه ازش خوشش نمیومد ولی کیوت بود.

_ می‌گم آقای استایلز بنظرتون پیدا کردن اون تالار چقدر سخته؟

Crush | L.SWhere stories live. Discover now