|Chapter 30|

661 180 383
                                    

[ این قسمت : نامه نویس مبتدی ]

اون روز لویی هیچ حوصله و رمقی نداشت. والدینش به بدترین شکل با هم دعوا کرده بودن و زندگیشون رسماً از هم پاچیده بود. مادرش سوار خر شیطون شده و هیچ جوره حاضر نبود کوتاه بیاد و پدرِ بخت برگشته ی لویی رو ببخشه و مثل اینکه این دعوا خیلی بیشتر از چیزی که پسر فکرش رو می‌کرد جدی بود. جوری که کم کم داشت سناریوی طلاق گرفتن پدر و مادرش رو تو ذهن تجسم می‌کرد و برای این واقعه حاضر می‌شد.

لویی نباید از پا در میومد ولی محض فاک، اون فقط 16 سالش بود و نمی‌خواست به این زودی زیر شکنجه های نامادریِ فولادزره یا شاید هم پدرخونده ی معتاد جون بده.

لعنت، اون گربه واقعاً افکار ترسناکی داشت و خب این تقصیر خودش نبود از اونجایی که ضمیر ناخودآگاه شیطانش شب قبل براش خوابی ترتیب دیده بود که داخلش یک زن مارصفت با قدی دراز، بدقواره، بوی قرمه سبزی و ملاقه به دست نامادریش بود و لویی رو تهدید کرده بود تا براش خونه رو برق بندازه.

اونقدر تو افکارش نسبت به رفتار خشن نامادری غرق شده بود که حواسش نبود چند دقیقه ست که نفسش حبس شده و با اون چشم های درخشان آبیش به دفترش زل زده و هیچ حواسش به تدریسِ معلم نیست اما خب به خودش اومد وقتی یکی از هم‌کلاسی هاش صداش زد.

_ هی تو تاملینسون..

لویی چندبار پلک زد تا تصویر نامادری با چنگال های زهرآلود از جلوی چشم‌هاش کنار بره تا بتونه به اون شخص نگاه کنه.

+ با منی؟!

متعجب سمت پسر که رو صندلی کناری نشسته بود برگشت که طرف چشم‌هاش رو تاب داد.

_ مگه جز تو تاملینسون دیگه ای هم این‌جا هست؟ بی‌خیال، بیا اینو بگیر.. برای توئه.

پسر قبل از اینکه لویی حرفی بزنه یه پاکت سمتش پرت کرد و سرجاش برگشت. لویی با اخمی مبنی از گیجی پشت گردنش رو خاروند، مدادش رو کنار گذاشت و پاکتِ نامه رو که طرح های عجق و وجقی از گل روش کشیده شده بودن، برداشت.

برای کیتن!

لازم نبود لو نامه رو باز کنه و تا تهش رو بخونه تا بفهمه کی اونو فرستاده چون تنها شخصی که همیشه اون رو کیتن صدا می‌زد کسی نبود جز..

+ هری!!

چشم های کنجکاوش رو به اطراف داد تا شاید بتونه پسرخالش رو که ممکن بود تو هر سوراخی کمین کرده باشه رو ببینه اما وقتی هیچ اثری ازش پیدا نکرد بی‌خیال شد و نامه رو باز کرد.

هی پسرخاله!
حدس می‌زنم فهمیدی من کی ام؟ هوم؟ آره؟ گرفتی؟

لویی با خوندن این سطر از نامه نتونست جلوی تک خنده ی آرومش رو بگیره، تجسم هری که براش ابرو بالا میندازه و قیافه ی شیطانی ای به خودش گرفته چندان سخت نبود، شایدم لو خیلی اون پسر رو از بر بود.

Crush | L.SWhere stories live. Discover now